کلمه جو
صفحه اصلی

غایبانه

فارسی به انگلیسی

in one's absence

فرهنگ فارسی

۱ - در غیاب کسی کاری را انجام دادن . ۲ - مال کسی که مرگ و زندگی آن شخص معلوم نباشد و او را وارث نبود و چون خداوند مال آید عوض مال به او دهند . ۳ - غایب باز .

لغت نامه دهخدا

غایبانه. [ ی ِ ن َ / ن ِ ] ( ص نسبی ، ق مرکب ) غائبانه. در حال غیاب. در زمان غیاب.
- ارادت غایبانه ؛ ارادت به کسی قبل از آشنایی : خدمت شما نرسیده ام اما غایبانه ارادت دارم.
|| مال کسی که مرگ و زندگی آن شخص معلوم نباشد و او را وارث نبود و چون خداوند مال بازآید عوض مال به او دهند. ( قسم چهارم از طیارات ازرساله خراج خواجه نصیر چ دانشگاه تهران ضمن مجموعه رسائل ص 32 ).

غائبانه. [ ءِ ن َ / ن ِ ] ( ص نسبی ، ق مرکب ) در حال غیاب. بطور غیاب. بگونه غیاب.
- ارادت غائبانه به کسی داشتن ؛ او را نادیده به وی ارادت ورزیدن.
- حکم غائبانه ؛ حکم که قاضی دهد با عدم حضور مدعی علیه.
|| بازیی است. مؤلف آنندراج گوید: غایب باز، شطرنج باز کامل که خود از حریف نشسته بواسطه دیگری مهره به خانه ها دواند و بر حریف مات کند و آن بازی را غائبانه گویند - انتهی. رجوع به غائب باز شود :
فغان که با همه کس غائبانه باخت فلک
که کس نبود که دستی از این دغا ببرد.
حافظ.
و رجوع به «آنه » شود.

فرهنگ عمید

۱.غیرحضوری.
۲. (قید ) به طور غیرحضوری


کلمات دیگر: