کلمه جو
صفحه اصلی

فاتر سین

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - خردل ۲ - اسفند .

لغت نامه دهخدا

فاترسین. [ ت َ ] ( معرب ، اِ ) اسپندان ، و آن تخمی است بغایت ریزه که آن را خردل میگویند. ( برهان ). || سپندِ سوختن ، و آن تخمی باشد که بجهت دفع چشم زخم بر آتش ریزند. ( برهان ). اسفند. اسپند. || بجای تای منقوط با شین ( فاشرسین ) هم آمده است. ( برهان ). رجوع به فاشرسین و فاترشین و فاتوسین شود.


کلمات دیگر: