غار حراء
لغت نامه دهخدا
غار حراء. [ رِ ح َرْ را ] (اِخ ) جایی در کوه حرّا که رسول اکرم صلی اﷲ علیه وآله پیش از بعثت به نبوّت ، شبهای بسیاری برای پرستش و راز و نیاز با خدای خویش در آن منزوی بود. (معجم البلدان ). عایشه روایت کرده است : حضرت رسول اکرم (ص ) موقعی که در غار حرّا بسر می برد در آغاز خوابهای روشن و راستی میدید و این خوابها سبب شد که بیشتر به خلوت نشینی و زندگی در غار حرّا دل بست ، و شبهای بسیار در آن غار با پروردگار به راز و نیاز پرداخت و فقط گاهی برای فراهم کردن زاد و توشه نزد کسان خود میرفت و باز به غار برمیگشت تا آنکه جبرئیل بر آن حضرت در غار ظاهر شد و به آن حضرت خطاب کرد: ای محمد تو رسول خدا هستی . عایشه میگوید: رسول خدا فرمود: پس از شنیدن این خطاب به زانو درآمدم و بعد که به حال خود آمدم شانه هایم میلرزید پس از آن از غار بیرون آمدم و نزد خدیجه رفتم و گفتم مرا بپوشانید که حالم دگرگون است . پس از مدتی حال بیم و شگفتی که بر من مستولی شده بود پایان یافت . تا جبرئیل بار دویم در غار حراء ظاهر شد و گفت : ای محمد تو رسول خدا هستی ! این بار از شنیدن این خطاب چنان حالم دگرگون گشت که خواستم خود را از بالای بلندی بیندازم . در این حال جبرئیل در برابر من آشکار گشت و گفت : ای محمد من جبرئیلم و تو رسول خدایی ، و سپس گفت : بخوان ! گفتم چه بخوانم ؟ در این حال جبرئیل مرا گرفت و چنان سخت فشار داد که طاقتم طاق شد و پس از آن گفت : «اقرء باسم ربّک الذی خلق ». من این آیه را خواندم و بعدسراغ خدیجه رفتم و بدو گفتم من بسیار بر خود بیمناکم و داستان حال خویش برای او بیان کردم . خدیجه پس ازشنیدن ماجری گفت : خوشحال باش ! سوگند بخدا که او هرگز تو را خوار نخواهد کرد و به عنایت او کارهای بزرگ خواهی کرد... (از کامل ابن اثیر ج 2). صاحب حبیب السیر میگوید: واقفان اسرار آسمانی و عارفان آثار قرآنی چنین آورده اند که چون زمان فرود آمدن جبرئیل و اوان نزول آیات تنزیل نزدیک رسید اعراض از مؤانست جنس انس و اغماض از مصاحبت معشر بشر بر ضمیر انور پیغمبر صلی اﷲ علیه وآله غالب گشت لاجرم عنان عزیمت به صوب کعبه ٔ وصال انعطاف داده ، اکثر اوقات در غار حرّا به استحکام قواعد ارکان عبادت میپرداخت و ریاض ریاضت و عبودیت را به آب نیاز و هواء اخلاص سرسبز و ناضر می ساخت و چون چند گاه روزگار خجسته آثارش بر این منوال بگذشت و مخزن باطن اعجاز میامنش محل ورود اسرار الهی و مورد فیوض نامتناهی گشت ، جبرئیل امین بفرموده ٔ رب العالمین از اوج سدرة المنتهی به بسیط غبرا آمده در غرر الفاظ قرآنی و جواهر زواهر کلمات فرقانی به گوش آن حضرت رسانید و خاتم نبوّت به انگشت درایتش درآورده قامت قابلیتش را به خلعت فاخره ٔ ختمیت مشرف گردانید:
آن گهر تاج فرستادگان
تاج ده گوهر آزادگان
دید به سر افسر پیغمبری
یافت به بر خلعت دین پروری
تافت بر او پرتو انوار وحی
گشت دلش مظهر اسرار وحی .
تفصیل این اجمال آنکه در اوائل بعثت حضرت رسالت پناه مدت شش ماه وحی به طریق رؤیای صالحه بود چنانچه هر خوابی که میدید تباشیر تعبیر آن مانند صبح از مطلع احوال آن حضرت طلوع می نمود. آنگاه در جبل حراء روح الامین خود را بر آن سرور ظاهر گردانیده گفت : یا محمد منم جبرئیل فرستاده ٔحق عزّ و علا بسوی تو و تو رسول خدایی . این آیه بخوان . آن حضرت بر زبان آورد چه بخوانم که ما انا بقاری ٔیعنی من خواننده نیستم . پس جبرئیل رسول (ص ) را گرفته محکم بفشرد و باز گفت بخوان و همان جواب شنید و این فشردن و گفتن و شنیدن سه نوبت تکرار یافته بعد از آن جبرئیل گفت : «اقرء باسم ربک الذی خلق . خلق الانسان من علق . اقرء و رب الاکرم الذی علم بالقلم علم الانسان مالم یعلم ...» و آنگاه حضرت رسالت پناه (ص )، به منزل خدیجه تشریف برد و حال آنکه در آن زمان وهم بسیار بر ضمیر فائض الانوارش استیلا یافته بود، و خدیجه را چون چشم بر جمال آفتاب اوج رسالت افتاد به نور فراست دریافت که آن حضرت صورتی موافق مقصود در آینه ٔ بهبود مشاهده فرموده ، بنابرآن مضمون این مقال بر زبان آورد که یا محمد «امروز جمال تو سیمای دگر دارد» واقعه ای که تو را پیش آمده بازگوی و به الفاظی آبدار غبار ابهام از لوح خاطر بشوی .آن حضرت بعد از تسکین رعبی که داشت حکایات گذشته باخدیجه گفت و آیات منزله بر وی خواند و فرمود: «لقد خشیت علی نفسی خشیة» و خدیجه رضی اﷲ عنها به سخنان سنجیده و دلایل پسندیده سید عالم را تسلی داد... (حبیب السیر چ 1 تهران ج 1 ص 14).