کلمه جو
صفحه اصلی

خوی کرده

فرهنگ فارسی

عرق کرده عرق آلوده

لغت نامه دهخدا

خوی کرده. [ خوَی ْ / خَی ْ / خِی ْ / خُی ْ ک َ دَ / دِ ] ( ن مف مرکب ) عرق کرده.عرق آلوده. ( یادداشت مؤلف ). مرحوض. ( منتهی الارب ).


کلمات دیگر: