کلمه جو
صفحه اصلی

مرزجوش

فرهنگ فارسی

مرنجوش
(اسم ) گیاهی است از تیر. نعناعیان که دارای گونه های پایا و دو ساله و یکساله میباشد ( در نقاط گرم پایا است و در نواحی بحرالرومی ( مدیترانه ) بصورت گیاه دوساله و در نواحی سردتر بصورت گیاه یکساله است ) . برگهایش متقابل و بیضوی و بدون دندانه و گلهایش کوچک و سفید یا گلی رنگ وپوشیده از چهار ردیف برگه های مایل بسفید که بصورت کروی در آمدهاند میباشد . بویش معطر و نافذ و طعمش پسندیده و با احساس گرما همراه است . برگ و سر شاخه های گلداراین گیاه مورد استفاد. دارویی است و از آنها اسانس گیری میشود . اسانس مرزنگوش زردمایل به سبز است و بویی مخصوص و کاملا مشخص و طعمی ملایم دارد و شامل ۴٠ در صد از ترکیبات ترپن ها میباشد . برگ این گیاه غالبا بصورت گرد ( پودر ) جهت معطر ساختن اغذیه بکار میرود و بعلاوه برای آن اثر آرام کننده و تسکین بخش نیز ذکر کردهاند . از اسانس آن در صابون سازی جهت معطر ساختن صابونها استفاده بعمل میاید مرزجوش مرزنجوش مرد قوش مرتقوش ریحان داود مرزنگوش افریقایی مرزه گوش حبق الفتی حبق الفنائ حبق القنائ حبق الفیل خرک . یا یا مرزنگوش افریقایی . مرزنگوش یا مرزنگوش وحشی . گیاهی است پایا از تیر. نعناعیان که ارتفاغش بین ۳٠ تا ۶٠ سانتیمتر است و دارای بویی معطر میباشد و بطور خودرو در نواحی خشک و کوهستانی و جنگلهای اروپا و آسیا ( از جمله ایران ) میروید و بیشتر بنام آویشن کوهی مشهور است . این گیاه را بمنظور استفادههای دارویی آن نیز کشت میکنند . ساق. آن راست پوشیده از کرک برنگ مایل به قرمز و برگهایش متقابل و بیضوی برنگ سبز تیره و پوشیده از کرک است .گلهایش مجتمع برنگ ارغوانی یا سفیدند و در فاصل. ماههای خرداد و مرداد ظاهر میشوند. از قدیم الایام استعمال این گیاه معمول بوده و حتی در زمان ارسطو دربار. آن خواص متنوع ذکر گردیده است . برگ و سرشاخه های گل دار گیاه مزبور بمصارف درمانی و تهی. اسانس میرسد . اسانس آن در صورتیکه تصفیه شده باشد بی رنگ است ولی بزودی زرد میشود . ترکیب شیمیایی اسانس این گیاه بر حسب محل رویش آن فرق میکند رویهمرفته شامل مقادیری تیمول میباشد . برای این گیاه اثر مقوی معده و بادشکن ومعرق و ضد تشنج ذکر کردهاند و اسانس آن نیز دارای اثر التیام دهنده و ضد عفونی کننده است . این گیاه در اکثر نقاط آسیا( از جمله ایران ) و اروپا و افریقا میروید فودنج جبلی صعتر آویشن کوهی مامون .

لغت نامه دهخدا

مرزجوش. [ م َ ] ( اِ مرکب ) مرزنجوش. ( تحفه حکیم مؤمن ). رجوع به مرزنجوش و مرزنگوش شود.


کلمات دیگر: