کلمه جو
صفحه اصلی

وجد کردن

فارسی به انگلیسی

exult, to be in an ecstasy, to rejoice

to be in an ecstasy, to rejoice


exult


مترادف و متضاد

rejoice (فعل)
خوشحال شدن، خوشی کردن، شادی کردن، وجد کردن

exult (فعل)
خوشی کردن، جست وخیز کردن، بوجدوطرب امدن، شادی کردن، وجد کردن

لغت نامه دهخدا

وجد کردن. [ وَک َ دَ ] ( مص مرکب ) ( اصطلاح صوفیه ) حرکت کردن از روی مستی و شوق و این اصطلاح اهل سماع است. ( آنندراج ). به شوق آمدن و آشفته گشتن. ( ناظم الاطباء ) :
درتنگنای خلوت غم میکند کلیم
وجدی که گردباد به صحرا نمیکند.
کلیم ( از آنندراج ).


کلمات دیگر: