مترادف طرح کردن : پیشنهاد کردن، مطرح کردن، بیان کردن، به میان کشیدن، فراهم کردن، آماده کردن، ترتیب دادن، نقشه کشیدن، برنامه ریزی کردن، دورانداختن، برانداختن
طرح کردن
مترادف طرح کردن : پیشنهاد کردن، مطرح کردن، بیان کردن، به میان کشیدن، فراهم کردن، آماده کردن، ترتیب دادن، نقشه کشیدن، برنامه ریزی کردن، دورانداختن، برانداختن
فارسی به انگلیسی
to draw or sketch, to plan or project, to propose, to set forth, to propound
contrive, rough
فارسی به عربی
تصمیم , مخطط , مسودة , ممثلون
مترادف و متضاد
پیشنهاد کردن، مطرح کردن
بیان کردن، به میانکشیدن
فراهم کردن، آماده کردن
ترتیبدادن، نقشه کشیدن، برنامهریزی کردن
دورانداختن، برانداختن
۱. پیشنهاد کردن، مطرح کردن
۲. بیان کردن، به میانکشیدن
۳. فراهم کردن، آماده کردن
۴. ترتیبدادن، نقشه کشیدن، برنامهریزی کردن
۵. دورانداختن، برانداختن
پیشنهاد کردن، طرح کردن
تخصیص دادن، قصد کردن، طرح کردن، تدبیر کردن
نزدیک کردن، بیرون کشیدن، کشیدن، قرعه کشیدن، طرح کردن، دریافت کردن، گرفتار کردن، رسم کردن، منقوش کردن، طراحی کردن
طرح کردن، توطئه چیدن، نقشه طرح کردن
اماده کردن، طرح کردن، فرا خواندن، از بشکه ریختن
طرح کردن، نقشه کشیدن، ترتیب کارها را معین کردن، طراحی کردن، طرح دادن، طرح ریزی کردن، طرح ریختن
بارور شدن، ثمر اوردن، طرح کردن
طرح کردن، دفن کردن، گذاردن، تخم گذاردن
پیشنهاد کردن، طرح کردن، ارائه دادن، مطرح کردن، رواج دادن، تقدیم کردن
طرح کردن، طراحی کردن، طرح ریزی کردن، مسوده کردن، پیش نویس چیزی را اماده کردن
طرح کردن، نامزد شدن
فرهنگ فارسی
( مصدر ) ۱ - افکندن دور انداختن . ۲ - چیزی را به زور و تکلف دادن . ۳ - چیزی را به زور پرداختن . ۴ - شالده چیزی را ریختن از روی کسی یا چیزی گرده برداشتن . ۵ - نقاشی کردن .
فرهنگ معین
( ~ . کَ دَ ) [ ع - فا. ] (مص م . ) ۱ - دور انداختن . ۲ - چیزی را به قهر نزد کسی انداختن . ۳ - پی افکندن ، نقشة کاری را کشیدن .
لغت نامه دهخدا
طرح کردن. [ طَ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) فکندن. افکندن. دور انداختن : و او مأمون را فرا آن آورد که رایات سیاه و لباس سیاه طرح کرد و رایات و لباس سبز کرد. ( کتاب النقض ص 417 ). || به زور و تکلف دادن :
در غنای است جهان از کرم او که زکات
عامل از عجز همی طرح کند بر ایتام.
در غنای است جهان از کرم او که زکات
عامل از عجز همی طرح کند بر ایتام.
انوری ( از آنندراج ).
|| طرح ریختن. طرح افکندن. بنای چیزی انداختن. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ).پیشنهاد کاربران
طرح کند : پرداختن
مثل پرداختن چرم . روشی مثل سمباده کشیدن بر فلز
مثل پرداختن چرم . روشی مثل سمباده کشیدن بر فلز
طرحیدن
طرح درانداختن
کلمات دیگر: