کلمه جو
صفحه اصلی

طبل زدن


مترادف طبل زدن : طبل نواختن، دهل زدن، کوس زدن، نقاره زدن، طبل فروکوفتن، طبل کوبیدن

فارسی به انگلیسی

beat, drum, drummer, to drum, to beat a drum

drummer


to drum, to beat a drum


beat, drum


مترادف و متضاد

drum (فعل)
ضرب زدن، طبل زدن

rataplan (فعل)
طبل زدن

beat a drum (فعل)
طبل زدن

طبل نواختن، دهل‌زدن، کوس زدن، نقاره زدن، طبل فروکوفتن، طبل‌کوبیدن


فرهنگ فارسی

۱ - طبل نواختن طبل فرو کوفتن . ۲ - دعوی کردن بالیدن به چیزی .

لغت نامه دهخدا

طبل زدن. [ طَ زَ دَ] ( مص مرکب ) طبل فروکوفتن. طبل نواختن :
امشب سبکتر میزند این طبل بی هنگام را
یاوقت بیداری غلط بوده ست مرغ بام را.
سعدی.
حیف بود آخر زدن بر طبل بدنامی دوال
کو مرا ناگه چنین افکند با سگ در جوال.
ابن یمین.
شد بهار و ابر در فکر سرانجام گُل است
طبل شادی زن که فتح نوبه بر نام گل است.
میرزا رضی دانش ( از آنندراج ).
|| دعوی کردن. بچیزی بالیدن :
بهاری ابر، به کف تو نیک مانستی
به رعد اگر نزدی در زمانه طبل سخا.
( ؟ ).


کلمات دیگر: