مترادف طریقه : اسلوب، راه، روال، روش، روند، سیاق، شق، شیوه، طرز، طریق، طور، نمط، وجه، وسیله، وضع، رسم، قاعده، قانون، آیین، سنت، کیش، مذهب، مسلک، خو، رفتار، سیرت، عادت
برابر پارسی : شیوه، روال، شگرد، گونه
method, manner
ance _, method, pattern, system, track, wise
روش , اسلوب , طريقه
آیین، سنت، کیش، مذهب، مسلک
خو، رفتار، سیرت، عادت
اسلوب، راه، روال، روش، روند، سیاق، شق، شیوه، طرز، طریق، طور، نمط، وجه، وسیله، وضع
رسم، قاعده، قانون
۱. اسلوب، راه، روال، روش، روند، سیاق، شق، شیوه، طرز، طریق، طور، نمط، وجه، وسیله، وضع
۲. رسم، قاعده، قانون
۳. آیین، سنت، کیش، مذهب، مسلک
۴. خو، رفتار، سیرت، عادت
طریقة. [ طَ ق َ ] (اِخ ) نام کاهنه ٔ حمیریة که زوجه ٔ امروءالقیس بن عمرو ملقب به ماءالسماء بود. وی هنگامی که سطیح و شق متولد گشتند آن دو مولود را طلبید و آب دهن خود در دهن ایشان نهاد و گفت این دو پسردر کهانت قائم مقام من خواهند شد و همان لحظه خود وفات یافت . رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 1 ص 271 شود.
قاآنی .
طریقة. [ طِرْ ری ق َ ] (ع اِمص ) سستی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). الرخاوة و اللین . (اقرب الموارد). ومنه المثل : تحت طریقتک لَعِنْدَأوة؛ یعنی در تحت سستی و انقیاد تو مکر و فریب است . (منتهی الارب ). و رجوع به اقرب الموارد شود. || (ص ) زمین نرم .(منتهی الارب ). السهلة من الاراضی . (اقرب الموارد).
نحوه
شیوه