کلمه جو
صفحه اصلی

طریقه


مترادف طریقه : اسلوب، راه، روال، روش، روند، سیاق، شق، شیوه، طرز، طریق، طور، نمط، وجه، وسیله، وضع، رسم، قاعده، قانون، آیین، سنت، کیش، مذهب، مسلک، خو، رفتار، سیرت، عادت

برابر پارسی : شیوه، روال، شگرد، گونه

فارسی به انگلیسی

method, manner, pattern, system, track, wise, ance _, road

method, manner


ance _, method, pattern, system, track, wise


فارسی به عربی

اسلوب , شکل , طریق , طریقة , نمط

عربی به فارسی

روش , اسلوب , طريقه


مترادف و متضاد

آیین، سنت، کیش، مذهب، مسلک


خو، رفتار، سیرت، عادت


way (اسم)
راه، عنوان، سیاق، سمت، خط، سبک، جاده، رسم، مسیر، روش، طرز، طریقه، طریق، سان، طور، مسلک، نحو

path (اسم)
راه، جاده، مسیر، طریقه، طریق، مسلک، باریک راه، جاده مال رو

manner (اسم)
راه، رفتار، طرز عمل، عنوان، قسم، سیاق، فن، نوع، سبک، چگونگی، تربیت، ادب، روش، رسوم، طرز، طریقه، طریق، سان، طور، مسلک، سلیقه

mode (اسم)
طرز عمل، فن، مقام، سبک، رسم، وجه، طرز، اسلوب، طریقه، طریق، طور

method (اسم)
راه، عنوان، سیاق، نوع، سبک، رسم، رویه، روش، شیوه، طرز، اسلوب، طریقه، طریق، روند، متد، طور، مسلک، نحو، منوال

fashion (اسم)
عنوان، سبک، روش، طرز، اسلوب، طریقه، طریق

modus (اسم)
طرز، طریقه، طریق

اسلوب، راه، روال، روش، روند، سیاق، شق، شیوه، طرز، طریق، طور، نمط، وجه، وسیله، وضع


رسم، قاعده، قانون


۱. اسلوب، راه، روال، روش، روند، سیاق، شق، شیوه، طرز، طریق، طور، نمط، وجه، وسیله، وضع
۲. رسم، قاعده، قانون
۳. آیین، سنت، کیش، مذهب، مسلک
۴. خو، رفتار، سیرت، عادت


فرهنگ فارسی

سیرت، حالت، مذهب، راه وروش
خرما بن نیک بلند ٠ جمع : طریق یا ستون سایبان ٠

فرهنگ معین

(طَ قِ ) (اِ. ) نک طریق . ج . طُرُق .

لغت نامه دهخدا

طریقة. [ طَ ق َ ] (اِخ ) نام کاهنه ٔ حمیریة که زوجه ٔ امروءالقیس بن عمرو ملقب به ماءالسماء بود. وی هنگامی که سطیح و شق متولد گشتند آن دو مولود را طلبید و آب دهن خود در دهن ایشان نهاد و گفت این دو پسردر کهانت قائم مقام من خواهند شد و همان لحظه خود وفات یافت . رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 1 ص 271 شود.


طریقة. [ طَ ق َ ] (ع اِ) راه . طریق . || حالت که بر آن باشی . یقال : مازال فلان علی طریقة واحدة؛ ای علی حالة واحدة. (منتهی الارب ) (آنندراج ). || عادت . خو. دأب . سنت . شیوه . نمط. || مسلک . مذهب . (منتهی الارب ) (آنندراج ) :
نه در طریقه ٔ رندی حریص باید بود
نه در صلاح و ورع اقتحام باید کرد.

قاآنی .


ابابة. دبه . ذِل ّ. شرع . شریة. سیرة. (منتهی الارب ). || روش . (منتهی الارب ). وتیرة. (دهار). || طریقت . تصوف . و رجوع به طریق و طریقت شود. || خرمابن نیک بلند. ج ، طریق . (منتهی الارب ). خرمابن دراز. (مهذب الاسماء). || ستون سایبان . || گزیده ٔ قوم و امثال آنها. ج ، طرائق . یقال : هذا طریقة قومهم ،و طرائق قومهم ایضاً و منه قوله تعالی : کنا طرائق قدداً (قرآن 11/72)؛ ای کنا فرقاً مختلفة اهوائنا. (منتهی الارب ) (آنندراج ). گروه بزرگواران . (مهذب الاسماء). || ثوب طرائق ؛ جامه ٔ کهنه . (منتهی الارب ). واحد و جمع در او یکسان است . (آنندراج ). || هر شکاف زمین که بدرازا بود. || خط هر چیزی . || نهالی دراز از پشم و جز آن بافته . (منتهی الارب ). || گستردنی از موی و پشم بافته ، در عرض یک ذراع ، و در طول برابر خانه ، و درملتقای شقاق و از کسر تا کسر دوخته . (منتهی الارب ). فتخیط فی ملتقی الشقاق من الکسر الی الکسر. (اقرب الموارد).

طریقة. [ طِرْ ری ق َ ] (ع اِمص ) سستی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). الرخاوة و اللین . (اقرب الموارد). ومنه المثل : تحت طریقتک لَعِنْدَأوة؛ یعنی در تحت سستی و انقیاد تو مکر و فریب است . (منتهی الارب ). و رجوع به اقرب الموارد شود. || (ص ) زمین نرم .(منتهی الارب ). السهلة من الاراضی . (اقرب الموارد).


فرهنگ عمید

۱. حالت.
۲. [مجاز] راه و روش.
۳. [قدیمی، مجاز] سیرت.
۴. [قدیمی] مذهب.

دانشنامه عمومی

نحوه


فرهنگ فارسی ساره

شیوه


دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی طَرِیقَةً: روش
معنی سِیرَتَهَا: حالت و طریقه اش (سیره به معنای حالت و طریقه است ، این کلمه در اصل ، معنای نوعی از سیر میداده ، همچنانکه جلسه به معنای نوعی نشستن است)
معنی سُنَّتَ: طریقه معمول و رایج که غالبا یا دائما جاری باشد .
معنی سُنَّةُ: طریقه معمول و رایج که غالبا یا دائما جاری باشد .
معنی مُثْلَیٰ: شبیه تر(کلمه مثلی مؤنث امثل است ، همچنان که فضلی و کبری مؤنث افضل و اکبر است ، و کلمه مثلی به معنای شبیهتر است ، و طریقه مثلی آن سنتی است که به حق نزدیکتر باشد و یا به بر آوردن آرزوهای مردم نزدیکتر باشد و مقصود فرعون از این طریقه که به خیال خودش به ح...
معنی سُنَّتِنَا: روش ما (سنت :طریقه معمول و رایج که غالبا یا دائما جاری باشد . )
معنی سُنَنَ: سنتها (سنت :طریقه معمول و رایج که غالبا یا دائما جاری باشد . )
معنی أُمَّتُکُمْ: امّت شما - دین شما (اصل در این کلمه قصد کردن است لذا به گروهی از مردم اطلاق می شود که قصد و هدف مشترکی داشته باشند یا طریقه و دینی که مقصود باشد )
معنی قِدَداً: گوناگون و متفاوت(جمع قده است ، که از مصدر قد و به معنای قطعه است ، ودر عبارت "طَرَائِقَ قِدَداً " اگر طرائق را به وصف قدد توصیف کرد ، به این مناسبت بود که هر یک از آن طریقهها مقطوع از طریقه دیگر است ، و سالک خود را به هدفی غیر هدف دیگری میرساند )
معنی أُمَّةً: گروهی از مردم(که بواسطه دین واحد یا مکان و زمان واحد گرد هم باشند و قصد و هدف مشترکی داشته باشند) - دین (در عبارت "بل قالوا انا وجدنا اباءنا علی امة و انا علی آثارهم مهتدون "کلمه امت به معنای طریقهای است که مقصود آدمی باشد چون ماده أم ، یؤم به معنای...
معنی طَرَائِقَ: راههای عبور و مرور (جمع طریقه . درعبارت " وَلَقَدْ خَلَقْنَا فَوْقَکُمْ سَبْعَ طَرَائِقَ "اگر آسمانها را طرائق نامیده از این باب است که آسمانها محل نازل شدن امر از ناحیه خدا به سوی زمین است ، همچنان که فرموده : یتنزل الامر بینهن و نیز فرموده : یدبر ...
ریشه کلمه:
طرق (۱۱ بار)

«طَرِیقَه» به معنای روش و در اینجا منظور، «مذهب» است.

جدول کلمات

روند

پیشنهاد کاربران

نحو

اسلوب، راه، روال، روش، روند، سیاق، شق، شیوه، طرز، طریق، طور، نمط، وجه، وسیله، وضع، رسم، قاعده، قانون، آیین، سنت، کیش، مذهب، مسلک، خو، رفتار، سیرت، عادت، سیره، نحوه، نحو، مسیر


کلمات دیگر: