کلمه جو
صفحه اصلی

صرب

فارسی به انگلیسی

serb, serbia(n)

Serbia(n)


Serb


مترادف و متضاد

serbian (اسم)
سرب، صرب، زبان صربستانی

serbian (صفت)
صربستانی، صرب

فرهنگ فارسی

طایفه ای از اقوام اسلاوهای جنوبی که با دو شعبه دیگر کرو آت و اسلوون در شمال غربی شیه جزیره بالکان و نقاط مجاور آن ( اتریش مجارستان ) و ساحل شمال شرقی دریای آدریاتیک سکونت گزیدند . صربستان بنام قوم صرب نامیده شده است .
صریب شیرترش

لغت نامه دهخدا

صرب. [ ص َ ] ( ع اِ ) صمغ سرخ. ( مهذب الاسماء ). صمغ. || رنگ سرخ صمغ درخت طلح. ( منتهی الارب ). || شیرهای ترش. || شیر که در مشک نگاه دارند. شیر دوشیده برشیر خفته ترش. ( منتهی الارب ). شیر که در مشک کرده توشه سازند آن را. ( منتهی الارب ). || ( مص ) شیر بر هم دوشیدن. ( تاج المصادر بیهقی ). || جمع کردن شیر در مشک تا ترش شود. || بول بازداشتن. نگاه داشتن بول. || بستن شکم کودک از روان شدن تا فربه شود. باز داشتن بول را و بندکردن بقابضات تا فربه شود. ( منتهی الارب ). || گیاه خوش و برگزیده آوردن زمین. ( منتهی الارب ).

صرب. [ ص ِ ] ( ع اِ ) خانه های چند است مر عرب را. ( منتهی الارب ). خانه های اندک از اعراب ضعیف و ناتوان. خانه های چند مر ضعفای عرب را.

صرب. [ ص َ رَ ] ( ع مص ) فراهم آمدن جغرات ساختن شیر را. ( منتهی الارب ). || بازداشتن بول را. ( آنندراج ). || بند کردن بقابضات تا فربه شود. ( منتهی الارب ). || جمع کردن شیر در مشک تا ترش شود. ( آنندراج ). || ( اِ ) ج ِ صربه.

صرب. [ ص ُ ] ( ع اِ ) ج ِ صریب. شیر ترش. ( آنندراج ).

صرب. [ ص ِ ] ( اِخ ) ( قبائل... ) سامی گوید: نام قومی است از اقوام اسلاوهای جنوبی و دو شعبه دیگر مسمی بکرواتها و اسلاوها، در گوشه شمال غربی ازشبه جزیره بالکان و نقاط نزدیک به آن از اتریش و مجارستان و بالاخره در ساحل شمال شرقی از دریای آدریاتیک و حوزه صاوه سکونت گزیده اند و فعلاً [ در آغاز قرن بیستم ] کشورهای صرب ، بوسنه ، هرسنگ ، قره طاغ ، دالماسیه ، کرواسی و اسلاونیه محل سکونت صربها می باشد. عده ٔنفوسشان قریب به 8 میلیون است ، وطن اصلی صربها در شمال سلسله جبال کارپات در گالیسیا بود و در قرن 7 م. بسوی جنوب غربی مهاجرت کرده ، از دانوب گذشتند و به اراضی فعلی شان که مسکن دو قوم ایلیری و کلت بود درآمده و با آنها درآمیختند، پس زبانشان بر زبان آنان فائق آمد و چندین گروه هم در طرفین بالکان نفوذ کردندو با تاتارهای محلی و با آنان که از جهات ولگا به این نواحی آمده بودند آمیزش یافتند و در نتیجه قوم بلغار حالیه بوجود آمد. بدین وجه ، بلغارها از نژاد تاتار و صرب ، و صربها، از امتزاج واختلاط اصل صرب با افراد کلت و ایلیری پدید آمده اند صربها مخصوصاً آنانکه در بوسنی و هرسک و قره طاغ و دالماسیه سکونت دارند و با ایلیریها یعنی آرناؤدهای قدیم اختلاط و آمیزش پیدا کرده اند مانند سایر اسلاوها افرادی کوتاه قد نیستند بالعکس بلندقامت و تناور و دارای حرکات پهلوانی و قهرمانی میباشند. ادبیات زبان صرب تازه است. ارتودوکس ها زبان خود را به الفبای روسی و پیروان کاتولیک بحروف لاتن مینویسند. بیش از نیم میلیون مسلمان هم در بین صربها هست که در بوسنه و هرسک سکونت دارند و اینان هم میخواهند زبان خود را با الفبای عربی بنویسند. ( قاموس الاعلام ترکی ). فعلا نیز جامعه مسلمانان صرب و یوگسلاوی مجله ای بزبان های صربی و ترکی و عربی صادر می کنند. ادبیات فارسی نیز در صربستان در عهد ترکان عثمانی مدتها ترویج میشد و برخی نسخه های مخطوط از کتب فارسی که در صربستان نوشته شده هنوز در کتابخانه ها دیده می شود. برای نمونه رجوع به الذریعه ج 8 ص 167 شود.

صرب . [ ص َ ] (ع اِ) صمغ سرخ . (مهذب الاسماء). صمغ. || رنگ سرخ صمغ درخت طلح . (منتهی الارب ). || شیرهای ترش . || شیر که در مشک نگاه دارند. شیر دوشیده برشیر خفته ٔ ترش . (منتهی الارب ). شیر که در مشک کرده توشه سازند آن را. (منتهی الارب ). || (مص ) شیر بر هم دوشیدن . (تاج المصادر بیهقی ). || جمع کردن شیر در مشک تا ترش شود. || بول بازداشتن . نگاه داشتن بول . || بستن شکم کودک از روان شدن تا فربه شود. باز داشتن بول را و بندکردن بقابضات تا فربه شود. (منتهی الارب ). || گیاه خوش و برگزیده آوردن زمین . (منتهی الارب ).


صرب . [ ص َ رَ ] (ع مص ) فراهم آمدن جغرات ساختن شیر را. (منتهی الارب ). || بازداشتن بول را. (آنندراج ). || بند کردن بقابضات تا فربه شود. (منتهی الارب ). || جمع کردن شیر در مشک تا ترش شود. (آنندراج ). || (اِ) ج ِ صربه .


صرب . [ ص ِ ] (اِخ ) (قبائل ...) سامی گوید: نام قومی است از اقوام اسلاوهای جنوبی و دو شعبه ٔ دیگر مسمی بکرواتها و اسلاوها، در گوشه ٔ شمال غربی ازشبه جزیره ٔ بالکان و نقاط نزدیک به آن از اتریش و مجارستان و بالاخره در ساحل شمال شرقی از دریای آدریاتیک و حوزه ٔ صاوه سکونت گزیده اند و فعلاً [ در آغاز قرن بیستم ] کشورهای صرب ، بوسنه ، هرسنگ ، قره طاغ ، دالماسیه ، کرواسی و اسلاونیه محل سکونت صربها می باشد. عده ٔنفوسشان قریب به 8 میلیون است ، وطن اصلی صربها در شمال سلسله ٔ جبال کارپات در گالیسیا بود و در قرن 7 م . بسوی جنوب غربی مهاجرت کرده ، از دانوب گذشتند و به اراضی فعلی شان که مسکن دو قوم ایلیری و کلت بود درآمده و با آنها درآمیختند، پس زبانشان بر زبان آنان فائق آمد و چندین گروه هم در طرفین بالکان نفوذ کردندو با تاتارهای محلی و با آنان که از جهات ولگا به این نواحی آمده بودند آمیزش یافتند و در نتیجه قوم بلغار حالیه بوجود آمد. بدین وجه ، بلغارها از نژاد تاتار و صرب ، و صربها، از امتزاج واختلاط اصل صرب با افراد کلت و ایلیری پدید آمده اند صربها مخصوصاً آنانکه در بوسنی و هرسک و قره طاغ و دالماسیه سکونت دارند و با ایلیریها یعنی آرناؤدهای قدیم اختلاط و آمیزش پیدا کرده اند مانند سایر اسلاوها افرادی کوتاه قد نیستند بالعکس بلندقامت و تناور و دارای حرکات پهلوانی و قهرمانی میباشند. ادبیات زبان صرب تازه است . ارتودوکس ها زبان خود را به الفبای روسی و پیروان کاتولیک بحروف لاتن مینویسند. بیش از نیم میلیون مسلمان هم در بین صربها هست که در بوسنه و هرسک سکونت دارند و اینان هم میخواهند زبان خود را با الفبای عربی بنویسند. (قاموس الاعلام ترکی ). فعلا نیز جامعه ٔ مسلمانان صرب و یوگسلاوی مجله ای بزبان های صربی و ترکی و عربی صادر می کنند. ادبیات فارسی نیز در صربستان در عهد ترکان عثمانی مدتها ترویج میشد و برخی نسخه های مخطوط از کتب فارسی که در صربستان نوشته شده هنوز در کتابخانه ها دیده می شود. برای نمونه رجوع به الذریعه ج 8 ص 167 شود.


صرب . [ ص ِ ] (ع اِ) خانه های چند است مر عرب را. (منتهی الارب ). خانه های اندک از اعراب ضعیف و ناتوان . خانه های چند مر ضعفای عرب را.


صرب . [ ص ُ ] (ع اِ) ج ِ صریب . شیر ترش . (آنندراج ).



کلمات دیگر: