کلمه جو
صفحه اصلی

شبه


مترادف شبه : سان، شبق، مانند، مثل، نظیر، وار، همانند

متضاد شبه : ضد

برابر پارسی : مانند، همسان

فارسی به انگلیسی

oid _, quasi


oid _, quasi, [rendering the english suffix-oid], black coral, jet, black beads, likeness, analogue, similar thing

black coral, jet, black beads


likeness, analogue, similar thing


likeness


[rendering the English suffix-oid]


مترادف و متضاد

quasi (صفت)
شبیه، شبه

سان، شبق، مانند، مثل، نظیر، وار، همانند ≠ ضد


فرهنگ فارسی

نوعی سنگ و آن گونه ای لینییت است که در نتیجه تراکم ذرات کربن و تغییرات شیمیایی نسبتا سخت شده و رنگ سیاه براقی دارد و در جواهر سازی مصرف میگردد . در برابر حرارت میسوزد و انیدریدکربنیک و بخار آب متصاعد می کند و همچنین گاز برخی ئیدروکربورهای مختلف را در موقع سوختن متصاعد می کند .
اسم از اشتباه است و آن امر مابین حلال و حرام و درست و صواب است .

فرهنگ معین

(ش ) [ ع . ] (اِ.) مثل ، مانند. ج . اشباه .


(شَ بَ) [ ع . ] (اِمص .) مشابهت .


(شَ بَ یا بِ ) [ معر. ] (اِ. ) نوعی سنگ و آن گونه ای لینیت است که در نتیجة تراکم ذرات کربن و تغییرات شیمیایی نسبتاً سخت شده و رنگ سیاه براقی دارد و در جواهر - سازی مصرف می شود.
(ش ) [ ع . ] (اِ. ) مثل ، مانند. ج . اشباه .
(شَ بَ ) [ ع . ] (اِمص . ) مشابهت .

(شَ بَ یا بِ) [ معر. ] (اِ.) نوعی سنگ و آن گونه ای لینیت است که در نتیجة تراکم ذرات کربن و تغییرات شیمیایی نسبتاً سخت شده و رنگ سیاه براقی دارد و در جواهر - سازی مصرف می شود.


لغت نامه دهخدا

شبه. [ ش َ ب َ / ب ِ ] ( ص نسبی ) منسوب به شب. ( فرهنگ فارسی معین ). || در ترکیب با عدد آید و معنی تعداد شبها دهد: ماه دوشبه. ماه سه شبه. ( فرهنگ فارسی معین ).

شبه. [ ش َ ب َ / ب ِ ] ( اِ ) شوه. شبق. معربش سبج. سنگی باشد سیاه و براق و در نرمی و سبکی همچو کاه ربا است و آن دو بابت میشود یکی آن است که از دشت قبچاق آورند و آن آبی است که به مرور ایام بسته میشود و دیگری کانی باشد که از گیلان آورند. طبیعت آن سرد و خشک است. گویند هر که با خود دارد از چشم زخم و سوختن آتش ایمن گردد و اگر بر سر بیاویزند درد سر را ساکن سازد و اگر نور چشم کسی سفید باشد و در چشم او خیالها و چیزی مانند ابر پدید آید و چشم خیرگی کند، آیینه ای از آن سازند و پیش چشم بدارند، چشم راقوت تمام بخشد و آن مرض را زایل کند و منع نزول آب نیز از چشم کند و با میلی که از آن بسازند سرمه کشیدن یا همان میل را بی سرمه در چشم کشیدن روشنایی چشم را زیاد کند و قوت باصره دهد و چون او را در آتش نهند مانند هیزم بسوزد و بوی نفت کند. ( از برهان ). نوعی سنگ و آن گونه ای لینیت است که در نتیجه تراکم ذرات کربن و تغییرات شیمیایی نسبةً سخت شده و رنگ سیاه براقی دارد و در جواهرسازی مصرف میشود. در برابر حرارت میسوزد و انیدریدکربنیک و بخار آب متصاعد میکند و همچنین گاز برخی ئیدروکربورهای مختلف را در موقع سوختن متصاعد مینماید. ( فرهنگ فارسی معین ) :
شبی چون شبه روی شسته به قیر
نه بهرام پیدا نه کیوان نه تیر.
فردوسی.
به عوض شبه گوهر سرخ یابی
ازو چون کند با تو بازارگانی.
فرخی.
کند چشمشان از شبه مهره بازی
کند زلفشان برسمن مشکسایی.
فرخی.
زنخدانی چون سیم و برو از شبه خالی
دلم برد و مرا کرد ز اندیشه خیالی.
فرخی.
ازسبزی به سیاهی آمده چون شبه می تافت. ( نوروزنامه ).
چون در این کتاب دررِ شعر و غرر فکر هرکسی هست چشم زخم را شبهی هم می بایست این قصیده بیاوردم. ( راحة الصدور راوندی ).
شبه در عقد یاقوتی کشیده
فرنگی زنگیی را سر بریده.
نظامی.
این صدفها نیست در یک مرتبه
در یکی دُر است و در دیگر شبه.
مولوی.
شبه در بازار جوهریان رونقی نیارد.
سعدی.
هِنَّمَة؛ شبه ای از شبه های زنان که جهت افسون با خود دارند. ( منتهی الارب ). || عقیق. || سنگ فسان. || مرجان سیاه. ( ناظم الاطباء ).

شبه . [ ش َ ب َ / ب ِ ] (ص نسبی ) منسوب به شب . (فرهنگ فارسی معین ). || در ترکیب با عدد آید و معنی تعداد شبها دهد: ماه دوشبه . ماه سه شبه . (فرهنگ فارسی معین ).


شبه . [ ش َ ب َه ْ ] (ع اِ) مس زرد. (از اقرب الموارد).
- کوز شبه ؛ کوزه ٔ برنجین .(منتهی الارب ): عنده اوانی الشَبَه و الشِبه ؛ نزد اوهست ظرفهای برنجین . (از اقرب الموارد).


شبه . [ ش َ ب َه ْ ] (ع اِ) نوعی از درخت بزرگ . (از منتهی الارب ). ج ، اشباه . (منتهی الارب ). درختی شبیه به مورد. (ناظم الاطباء). سیاه تلو. (فرهنگ فارسی معین ). || گیاهی است خاردار که شکوفه ٔ سرخ رنگ دارد و دانه ای مانند شهدانه .(منتهی الارب ). گیاه خارداری است که گلی لطیف و سرخ رنگ و دانه ای چون شاهدانه دارد. (از اقرب الموارد).


شبه . [ ش َ ب َه ْ ] (ع ص ، اِ) مثل . مانند. ج ، مَشابه و اشباه و مَشابیه (برخلاف قیاس ). (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ): و بینهما شبه ؛ یعنی هر دو مانندند. (منتهی الارب ). رجوع به شِبْه ْ شود.
- وجه شبه ؛ چیزی که مایه و اصل تشبیه شیی ٔ به دیگری باشد، در تشبیه چهار چیز ضروری است یعنی هر تشبیه چهار رکن دارد: مشبه ، مشبه به ، وجه شبه و ادات تشبیه مثلاً در مثال «دندانی چون مروارید»: دندان مشبه ومروارید مشبه به ، وجه شبه سپیدی دندان و ادات شبه «چون » است .


شبه . [ ش ُ ب َه ْ ] (ع اِ) ج ِ شبهة. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).


شبه . [ ش ُ ب ُه ْ ] (ع اِ) هر درخت بزرگ خاردار. (از اقرب الموارد). || (ص ) گفته شده است که به معنی گیاه خوردنی است که دارای برگی چون برگ نخل باشد. (از اقرب الموارد). || (ص ) گفته شده است که به معنی خوشبوی از گیاهان است . (از اقرب الموارد).


شبة. [ ش َب ْ ب َ ] (ع ص ) زن جوان . (منتهی الارب ). مخفف شابة. رجوع به شابة شود.


شبه . [ ش َ ب َ / ب ِ ] (اِ) شوه . شبق . معربش سبج . سنگی باشد سیاه و براق و در نرمی و سبکی همچو کاه ربا است و آن دو بابت میشود یکی آن است که از دشت قبچاق آورند و آن آبی است که به مرور ایام بسته میشود و دیگری کانی باشد که از گیلان آورند. طبیعت آن سرد و خشک است . گویند هر که با خود دارد از چشم زخم و سوختن آتش ایمن گردد و اگر بر سر بیاویزند درد سر را ساکن سازد و اگر نور چشم کسی سفید باشد و در چشم او خیالها و چیزی مانند ابر پدید آید و چشم خیرگی کند، آیینه ای از آن سازند و پیش چشم بدارند، چشم راقوت تمام بخشد و آن مرض را زایل کند و منع نزول آب نیز از چشم کند و با میلی که از آن بسازند سرمه کشیدن یا همان میل را بی سرمه در چشم کشیدن روشنایی چشم را زیاد کند و قوت باصره دهد و چون او را در آتش نهند مانند هیزم بسوزد و بوی نفت کند. (از برهان ). نوعی سنگ و آن گونه ای لینیت است که در نتیجه ٔ تراکم ذرات کربن و تغییرات شیمیایی نسبةً سخت شده و رنگ سیاه براقی دارد و در جواهرسازی مصرف میشود. در برابر حرارت میسوزد و انیدریدکربنیک و بخار آب متصاعد میکند و همچنین گاز برخی ئیدروکربورهای مختلف را در موقع سوختن متصاعد مینماید. (فرهنگ فارسی معین ) :
شبی چون شبه روی شسته به قیر
نه بهرام پیدا نه کیوان نه تیر.

فردوسی .


به عوض شبه گوهر سرخ یابی
ازو چون کند با تو بازارگانی .

فرخی .


کند چشمشان از شبه مهره بازی
کند زلفشان برسمن مشکسایی .

فرخی .


زنخدانی چون سیم و برو از شبه خالی
دلم برد و مرا کرد ز اندیشه خیالی .

فرخی .


ازسبزی به سیاهی آمده چون شبه می تافت . (نوروزنامه ).
چون در این کتاب دررِ شعر و غرر فکر هرکسی هست چشم زخم را شبهی هم می بایست این قصیده بیاوردم . (راحة الصدور راوندی ).
شبه در عقد یاقوتی کشیده
فرنگی زنگیی را سر بریده .

نظامی .


این صدفها نیست در یک مرتبه
در یکی دُر است و در دیگر شبه .

مولوی .


شبه در بازار جوهریان رونقی نیارد.

سعدی .


هِنَّمَة؛ شبه ای از شبه های زنان که جهت افسون با خود دارند. (منتهی الارب ). || عقیق . || سنگ فسان . || مرجان سیاه . (ناظم الاطباء).
- مهره ٔ شبه ؛ که از دریا بیرون می آورند و آن را کوده میگویند. (رساله ٔاوزان و مقادیر مقریزی ) :
چون آهوکان سم بنهند و بگرازند
گویی که همه مهره ٔ نرد شبه بازند.

منوچهری .


|| مهره هایی که از آبگینه سازند. (ناظم الاطباء). اما چهار معنی اخیر مخصوص به این فرهنگ است .

شبه . [ ش ِب ْه ْ ] (ع ص ، اِ) مانند. مثل . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). ج ، مَشابه و مَشابیه (برخلاف قیاس چون محاسن و مذاکیر). (منتهی الارب ). ج ، اشباه . (از اقرب الموارد) :
تا نبود چون همای فرخ کرکس
همچو نباشد به شبه باز خشین ، پند.

فرخی .


خویشتن را بر شبه رسولی به لشکرگاه دارا برد. (تاریخ بیهقی ص 90 چ ادیب ).
خصم خواهدکه شبه او گردد
شبه عیسی کجا رود بر دار.

خاقانی .


بگرد نقطه ٔ عالم سپهر دایره وار
ندیده شبه تو چندانکه میکند دوران .

سعدی .


|| (اِ) در عبارت ذیل معنی مشابهت دارد: فرزندان را بدان کس داد که بدو بیشتر شبه داشت . (فارسنامه ابن البلخی ص 91).
- شبه انقطاع ؛در اصطلاح ادیبان ، کلام و سخنی را گویند که جمله ٔ دوم عطف بر جمله ٔ اول باشد و با ایهام آنکه عطف بر غیرمنظور شده است . (فرهنگ علوم از مطول ص 217).
- شبه جزیره ؛ آن قسمت از خشکی که سه جانب آن را آب دریا فراگرفته باشد و از یک سو به خشکی متصل باشد مانند شبه جزیره های آسیای صغیر و عربستان و هندوستان .
- شبه جمع ؛ در علم صرف ، آن است که هرگاه اسم دلالت بر جماعت کند و برای آن از همان لفظ اسم مفردی نباشد، چون خیل و شعب آن را شبه جمع گویند و شبه جمع برای حقیقتی وضعشده که اعتبار فردیت و جمعیت در آن ملغی است و فرق میان اسم جمع و شبه جمع در یاء نیست یا تاء وحدت است که اگر به اسم جمع ملحق گردد شبه جمع شود. (از مبادی العربیة ج 4 ص 91).
- شبه ظرف ؛ جارو مجرور را گویند. (فرهنگ علوم ).
- شبه جمله ؛ در علم نحو، به معنی ظرف و یا مجرور به حرف جر است و یکی از اقسام سه گانه ای است که خبر از برای مبتدا قرار میگیرد و در این صورت شبه جمله باید دارای وصف یا فعل محذوفی باشد و ظرف و یا مجرور به حرف متعلق به آن باشد و در حقیقت همان فعل و یا وصف محذوف خبر مبتدا را تشکیل میدهد. (از مبادی العربیة ج 4 ص 197، 199).
- || (اصطلاح دستور) صوت . رجوع به اصوات شود.
- شبه ظل ؛ نیم سایه . برزخ میان سایه و روشن . مقابل ظل در خسوف و کسوف .
|| در فیزیک حد فاصلی است میان سایه ٔ کامل و روشنایی کامل . (یادداشت مؤلف ).
- شبه عمد ؛ در قتل آن است که کسی عمداً بوسیله ٔ آلتی که قتاله نباشد ضربتی وارد آورد و او را بکشد و بعضی گفته اند اگر ضرب بوسیله ٔ آلتی باشد که معمولاً قتل واقع گردد آن را قتل شبه عمد گویند چون ضربت با سنگ بزرگ و چوبدست و عصای ضخیم . (کشاف اصطلاحات الفنون ج 1 ص 792). نوعی از قتل و آدم کشی . (ناظم الاطباء).
- شبه فعل ؛ مشابه فعل ، در اصطلاح اهل نحو مشتقاتی است که عمل فعل را انجام دهد و حروف فعل در آنها باشد مانند اسم فاعل ، اسم مفعول ، اسم تفضیل ، صفت مشبهه و مصدر و مقابل آن معنی فعل است که معنی فعل در آن به دست آید ولی حروف فعل در آن نباشد. چون : ظرف مستقر، حروف تنبیه و اشارت و تمنی و ترجی و اسم فعل و غیره . (کشاف اصطلاحات الفنون ص 1143).
- شبه فلز ؛ اجسام ساده ای که به حالت گازند. (ئیدرژن ، اکسیژن ، ازت ) و یکی از آنها (برم ) مایع سنگین قهوه یی متمایل به قرمز سمی دودکننده ای است که باید با کمال دقت با آن کار کرد، بقیه ٔ شبه فلزات جامدند و هیچکدام جلای فلزی ندارند (باستثنای ید و تلور) الکتریسته را هدایت نمیکنند (مگر گرافیت و سلینوم که در حالت مخصوصی هادی میباشند) وزن مخصوص آنها پایین است (به جز تلور، ید و سلینوم ) و حرارت را نیز به خوبی هدایت نمیکنند. (فرهنگ فارسی معین ).
- شبه منشور ؛ جسمی است که دو قاعده ٔ آن دو چند ضلعی غیرمشخص واقع در دو صفحه ٔ متوازی است و وجوه آن مثلثهایی هستند که رأس آنها در یکی از دو قاعده و قاعده ٔ آنها در قاعده ٔ جسم دیگر باشد. (فرهنگ فارسی معین ).
|| مس زرد. (از اقرب الموارد).

فرهنگ عمید

مثل، مانند.
* شبه جزیره: (جغرافیا ) قطعۀ وسیعی از خاک که از یک طرف متصل به خشکی و باقی آن میان دریا باشد، مانند جزیره.
* شبه جمله: (ادبی ) در دستور زبان، کلمه ای که معنی جمله را برساند، مانندِ آفرین، هان، زنهار، کاش.
* شبه فلز: (شیمی ) [منسوخ] عنصری که برخی از مشخصات فلز و برخی از مشخصات غیر فلز را دارد، مانند ارسنیک و آنتیمون، فلزنما.
سنگی سیاه و درخشان، کهربای سیاه: شبی چون شبه روی شسته به قیر / نه بهرام پیدا نه کیوان نه تیر (فردوسی: ۳/۳۰۳ ).

سنگی سیاه و درخشان؛ کهربای سیاه: ◻︎ شبی چون شبه روی شسته به قیر / نه بهرام پیدا نه کیوان نه تیر (فردوسی: ۳/۳۰۳).


مثل؛ مانند.
⟨ شبه‌جزیره: (جغرافیا) قطعۀ وسیعی از خاک که از یک طرف متصل به‌ خشکی و باقی آن میان دریا باشد؛ مانند جزیره.
⟨ شبه‌جمله: (ادبی) در دستور زبان، کلمه‌ای که معنی جمله را برساند، مانندِ آفرین، هان، زنهار، کاش.
⟨ شبه‌فلز: (شیمی) [منسوخ] عنصری که برخی از مشخصات فلز و برخی از مشخصات غیر فلز را دارد، مانند ارسنیک و آنتیمون؛ فلزنما.


دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی زِّنَیٰ: زنا - جماع ونزدیکی بدون عقد یا بدون شبه عقد یا بدون خرید کنیز است
ریشه کلمه:
شبه (۱۲ بار)

(بر وزن علم و فرس) مثل و نظیر. همچنین است شبیه. شبهه آن است که دو چیز در اثر مماثلت از همدیگر تشخیص داده نشوند . عیسی را نکشتند و به دار نزدند لیکن کار بر آنها مشتبه شد. تشابه بین الاثنین است مثل . ایضاً متشابه نحو . مشتبه نیز بنابر معنای اصلی بین الاثنین است چنانکه در اقرب آمده . * . معنی آیه در «رزق» گذشت. متشابهات قرآن‏ . آیات متشابه آنهائی است که مراد خدا از آنها روشن و قطعی نیست و تمیز داده نمی‏شود به عبارت دیگر محکمات آیات یک بعدی اند که مراد از آنها معلوم است مثل . ولی متشابهات آیات چند بعدی و دارای محامل بسیاراند که محتمل است هر یک از آنها مراد باشد در «امم» گذشت که متشابهات با ارجاع در حکم محکم می‏شوند. متشابهات در آیه که وصف مقداری از آیات است غیر از متشابهی است که در آیه . واقع شده که آن وصف عموم است از حیث خوبی نظم و محکمی اسلوب و بیان حقائق و غیره ولی مراد از آنها به مجرد دیدن و شنیدن روشن نمی‏شود بلکه دارای چند بعد است و به چند معنی احتمال دارد. در اینجا لازم است دو مطلب بررسی شود: 1- چرا محکمات ام الکتابند؟ 2- علت وجود متشابه چیست؟ 1- علت اینکه محکمات ام الکتابند ظاهراً آن است که محکمات متضمّن بیان اصول مسلّمه دین و پایه‏های آنند مثل «اَللّهُ لا اِلهَ اِلّا هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ اللّهُ خالِقُ کُلِّ شَیْ‏ءٍ - اَلا لَهُ الْخَلْقُ وَ الْاَمْرُ - بَیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْ‏ءٍ - کُلٌ اِلِیْنا راجِعُونَ - مالِکِ یَوْمِ الدّینَ - لَوْ کانَ فیهِما الِهَةٌ اِلّا اللّهُ لَفَسَدَتا - اِنَّ السّاعَةَ آتِیَةٌ لا رَیْبَ فیها - اِنَّ اللّهَ یَبْعَثُ مَنْ فی الْقُبُور - یَوْمَ تَجِدُ کُلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ مِنْ سوءٍ - اِنَّ الْاِنسانَ لَفی خُسْرٍ اِلّا الَّذینَ آمَنُوا و عَمِلُوا الصّالِحاتِ». و صدها آیات دیگر. این آیات چنانکه می‏بینیم کاملاً روشن و بیان پایه‏های دین اند که دین آن است بدانیم: معبود جز خدا نیست، زنده و ابدی و مدیر عموم جهان است رب العالمین است، آفریدن و تدبیر دردست اوست، او آفریننده همه چیز است، حکومت همه در دست او و بازگشت همه به سوی اوست، قیامت حتمی است مرده‏ها همه زنده خواهند گشت. اگر جز خدا خدایی بود آسمانها و زمین تباه می‏گشتند، انسان در آخرت هر آنچه کرده خواهد دید، همه در زیان اند جز اهل ایمان و عمل و... علی هذا در «امم» گفته شد که علت ام الکتاب بودن آن است که متشابهات به آنهابه صورت محکم در می‏آیند ظاهراً از درجه اعتبار ساقط است گرچه بعضی از متشابهات با ارجاع به محکمات به صورت محکم در می‏آیند. 2- امّا اینکه علّت وجود متشابهات در قرآن چیست؟ وجوهی گفته شده از جمله: اگر همه قرآن محکم بود مردم به اخبار آن اکتفا کرده و از نظر و تدبّر بی نیاز می‏شدند و فضل علما نسبت به دیگران روشن نمی‏شد و به ثواب تدبّر و اتعاب نفس در استنباط معانی نائل نمی‏شدند. به قول دیگر: معارف قرآنی بر دو قسم است یکی معارف عالیه که از حکم مادّه و ابهام عادی خارج اند و شخص پس از شنیدن آنها بین حکم مادی و غیر مادی مردّد می‏شود مثلا در آیه . و . به نظر می‏آید که احکام ماده و جسم در نظر است یعنی خداوند مانند شخص عادی در کمین است یا می‏آید. دیگری معارف اجتماعی و احکام فرعی اند و چون این احکام فرعی اند و چون این معارف دارای ناسخ و منسوخ است و از طرف دیگر قرآن به تدریج نازل شده این باعث ظهور متشابه در قرآن است . نگارنده گوید: قول اول راجع است به اینکه خداوند برای ایجاد روحیّه تدبّر مقداری از آیات را متشابه فرستاده و مرجع قول دوم به این است که وجود متشابهات در قرآن طبیعی و لا بدمنه می‏باشد. در اینجا وجه دیگری هست که از نظر نگارنده بسیار ارزنده است و آن اینکه وجود متشابهات سبب زنده ماندن و همیشه تازه بودن قرآن است. و اگر متشابهات نبود قرآن پیوسته تاز بودن خود را از دست می‏داد. مثلا اگر شخصی داستان جنگ چالدران را که میان قواء شاه اسمعیل صفوی و سلطان سلیم عثمانی اتفاق افتاد بخواند، دفعه اول کاملا شیرین و دلچسب خواهد بود، دفعه دوم کمتر از دفعه اول و در دفعه سوم دیگر احتیاج به خواندن نخواهد داشت و خواهد که آن کتاب را بفروشد. زیرا با دو دفعه مراجعه همه مطالب بر وی روشن شده و جای ابهامی باقی نخواهد ماند. قرآن کریم نیز اگر همه‏اش محکم و واضح الدلاله نیز بود موقعیّت خود را از دست می‏داد، اینکه قرآن با این همه تفاسیر و مباحث در هر عصر احتیاج به تفسیر خاص دارد و آیات آن پیوسته معرکة الاراء و مورد وجود متشابهات است این آیات چند بعدی و حتی پنج بعدی و ده بعدی است که قرآن را زنده نگه داشته و پیوسته مطرح انظار نموده است. علی هذا اگر همه قرآن محکمات بود آن وقت این کلام آسمانی موقعیت کنونی خود را نداشت و مطرح انظار صاحب نظران نبود از طرف دیگر اگر همه‏اش متشابهات بود مورد خرده‏گیری واقع می‏گردید که چرا همه‏اش چند پهلو و چند بعدی است ولی وجود محکمات در بیان اصول مسلّمه دین و وجود متشابهات در پشتوانه بودن به تازگی ابدی قرآن، هر دو مکمّل همدیگراند و این کتاب مبیت با لین دو بال عظیم به پرواز آمده و روی این دور کن اساسی قرار گرفته است و هر یک بدون آن دیگری ناقص خواهدبود. بهتر است آیه را بار دیگر از نظر بگذرانیم: «هُوَ الَّذی اَنْزَلَ عَلَیْکَ الْکِتابَ مِنْهُ آیاتٌ مُحْکَماتٌ هُنَّ اُمُّ الْکِتابِ وَ اُخَرُ مَتَشابِهاتٌ فَاَمَّا الَّذینَ فی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ وَ ابْتِغاءَ تَأْویلِهِ وَ ما یَعْلَمُ تَأْویلَهُ اِلَّا اللَّهُ وَ الرَّسِخُونَ فِی الْعِلْمِ یَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ کُلُّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنا وَ مَا یَذَّکَرُّ اِلَّااوُلوُ الْاَلْبابِ». این آیه موقعیّت هر دو از محکمات و متشابهات را روشن می‏کند و این دو قسمت دهنده کتابند، آنانکه روی اغراض فاسد و فتنه جوئی به متشابهات می‏چسبند مورد ملامت و ذم قرار گرفته‏اند ولی را سخون در علم همان اند که به اهمیّت هر دو قسمت اذعان کرده و گویند به قرآن ایمان آوردیم همه‏اش از جانب پروردگار ماست . از آیه کاملاً روشن می‏شود که باید موقعیّت هر دو قسمت محفوظ باشد و منحرفان و مریض القلب‏ها نباید متشابهات را دستاویز اغراض خویش قرار دهند حال‏آن که خداوند آنها را برای غرض خاصّی متشابه نازل فرموده است. این وجه که ذکر شد از نظر نگارنده چنانکه در ابتداء گفتم بسیار گفتم بسیار متین و ارزنده است. * . این متشابه بودن بر خلاف آیه قبل شامل تمام قرآن است و مراد از تشابه مشابهت آیات درهدف ئ قصود و میل بعضی به بعض دیگر است چنانکه در «ثنی» مشروحاً گفته شد.

گویش مازنی

شبیه – مانند – نظیر


/shabe/ شبیه – مانند – نظیر

واژه نامه بختیاریکا

( شَبه * ) نی یا چوبهای ظریفتر از گوراس که برروی آنها گل می ریزند ( جهت استفاده در اسکلت سقف چوبی )

پیشنهاد کاربران

کُنده درخت یا چوب

شبی چون شبه روی شسته بقیر
نه بهرام پیدا بود نه کیوان نه تیر


نَما ( تنها به چِهرِ پسوندِ در یک آمیخته واژه )

نمونه:
نمی دانم در آن دانش نمایِ [شِبهِ دانش] �شنگول و منگول� ( �معقول و منقول� ) چه نامی بر چنین خرده مَنتیکی نهاده اند . . .

برگرفته از پیوند زیر:
https://www. behzadbozorgmehr. com/2021/11/blog - post_19. html

فراموش کردم یادآور شوم که از دو برابر یاد شده در بالا، کاربرد�همسان� را نادرست می دانم و واژه ی �مانند� را نیز تنها در چِهرِ پسوند در آمیخته واژه ای بهمراه برخی واژه ها و نه هر واژه ای بکاربردنی می بینم.


کلمات دیگر: