کلمه جو
صفحه اصلی

ضمیمه کردن

فارسی به انگلیسی

add, adjoin, affix, annex, append, enclose, incorporate, subjoin, supplement, tack, to attach, to annex

to attach, to annex


add, adjoin, affix, annex, append, enclose, incorporate, subjoin, supplement, tack


فارسی به عربی

اربط , رافق , مزید , مسمار , ملحق ، ددْماجٌ

مترادف و متضاد

annex (فعل)
ضمیمه کردن، پیوستن

accompany (فعل)
همراهی کردن، همراه بودن، جفت کردن، ضمیمه کردن، توام کردن، دم گرفتن، صدا یا ساز را جفت کردن

attach (فعل)
ضمیمه کردن، پیوستن، چسباندن، پیوست کردن، نسبت دادن، بستن، الصاق کردن، گذاشتن، ضبط کردن، دلبسته شدن

add (فعل)
ضمیمه کردن، افزودن، اضافه کردن، جمع کردن، زیاد کردن، بهم پیوستن، با خود ترکیب کردن، جمع زدن

tack (فعل)
ضمیمه کردن، میخ زدن، پونز زدن

affix (فعل)
ضمیمه کردن، پیوستن، اضافه نمودن، چسبانیدن

tag (فعل)
ضمیمه کردن، برچسب زدن، ضمیمه شدن به، علامت زدن، اتیکت چسباندن به، به دنبال آوردن، گرگ به هوا بازی کردن

پیشنهاد کاربران

همراه کردن


کلمات دیگر: