مترادف طفل : بچه، خردسال، غلام، کودک، نوزاد، نوباوه، نوجوان
متضاد طفل : بالغ، بزرگسال
برابر پارسی : کودک، نوزاد، بچه
child, [animal] young
babe, baby, child, infant, juvenile, urchin, youngster
بچه بداخلا ق و لوس , کف شير , بچه , کودک , طفل , فرزند , بزغاله , چرم بزغاله , کوچولو , دست انداختن , مسخره کردن , کودک تازه براه افتاده , کودک نو پا , اشغال , عدد , جمع , سرجمع , حاشيه نويسي , يادداشت مختصر , مبلغ , جمع بستن , بچه کوچک , نو باوه , جوانک , پسر بچه , برگچه
اسم بچه، خردسال، غلام، کودک، نوزاد، نوباوه، نوجوان ≠ بالغ، بزرگسال
بچه، خردسال، غلام، کودک، نوزاد، نوباوه، نوجوان ≠ بالغ، بزرگسال
طفل . [ طَ ] (اِ) اسم اندلسی طین قیمولیاست ونیز کمون بری را نامند. (فهرست مخزن الادویه ). یسمی طین قیمولیان و الطلیطلی و البکیوت . (تذکره ٔ ضریر انطاکی ). اسم اندلسی قیمولیاست . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ).
طفل . [ طَ ] (ع ص ) نازک و نازپرورد از هر چیزی . ج ، طِفال ، طُفول . یقال : بنان طفل و جاریةٌ طفلة و انما جاز ان یوصف البنان و هو جمع بالطفل و هو واحد لان کل جمعلیس بینه و بین واحده الا الهاء فانه یذکر و یؤنث . (منتهی الارب ). نازک و تازه از هر چیزی . (منتخب اللغات ). امراءةٌ طفل ؛ زنی نازک و نرم . (مهذب الاسماء). || سرانگشت نرم و نازک . (دهار). || (اِ) تاریکی . || باران . (منتهی الارب ).
طفل . [ طَ ] (ع مص ) درآمدن تاریکی شب . (منتخب اللغات ). در شبانگاه درآمدن . (منتهی الارب ). میل کردن آفتاب به غروب . به غروب قریب شدن آفتاب به وقت غروب . (منتخب اللغات ). سرخی گرفتن آفتاب . (منتهی الارب ). به سرخی مایل شدن آفتاب قبل از غروب . (ازلغات اضداد است ). (منتهی الارب ). || پروردن ناقه بچه را و نیکو اصلاح وی کردن . (منتهی الارب ).
طفل . [ طَ / طَ ف َ ] (ع اِ) نوعی از خاک رس برای گرفتن چربی ماهوت . گِل سرشوی . این گل را در حمام برای شستن پوست بدن و مخصوصاً موی سر وهم بجای نوره بکار میبرند. ج ، طُفول . و نیز آن را برای شستن جامه استعمال میکنند. (از دزی ج 2 ص 49).
طفل . [ طَ ف َ ] (ع مص ) خاک آلود گشتن نبات . || ناخوانده به مهمانی آمدن . (منتهی الارب ). || رسیدن خاک و گرد خانه را. (منتخب اللغات ).
طفل . [ طَف َ ] (ع اِ) تاریکی . || باران . (منتهی الارب ) (منتخب اللغات ). || طفل العشی ؛ آخر روزنزدیک غروب . (منتهی الارب ). آخر روز بعد از نماز دیگر. (منتخب اللغات ). وقت فروشدن آفتاب . (مهذب الاسماء). || طفل الغداة؛ از صبح تا وقت غروب کردن آفتاب . (منتهی الارب ). هنگام چاشت . (منتخب اللغات ).
سنائی .
خاقانی .
خاقانی .
خاقانی .
خاقانی .
خاقانی .
جامی .
خاقانی .
امیرخسرو (از آنندراج ).
سلیم (از آنندراج ).
ملاطغرا (از آنندراج ).
شفیع اثر (از آنندراج ).
سعید اشرف (از آنندراج ).
خاقانی (از آنندراج ).
طاهر وحید (از آنندراج ).
نورالدین ظهوری (از آنندراج ).
بیانی (از آنندراج ).
ابوطالب کلیم (از آنندراج ).
ابوطالب کلیم (از آنندراج ).
درویش واله هروی (از آنندراج ).
خاقانی (از آنندراج ).
طغرا (از آنندراج ).
(از آنندراج ).
(از آنندراج ).
(از آنندراج ).
خاقانی .
۱. تاریکی.
۲. غروب خورشید.
۱. کودک؛ بچه.
۲. (صفت) [قدیمی] کوچک.
کودک