مترادف طعنه زن : ملامتگر، سرزنشگر، سرزنش کننده
متضاد طعنه زن : ستایشگر، ستانیده، مداح
طعنه زن
مترادف طعنه زن : ملامتگر، سرزنشگر، سرزنش کننده
متضاد طعنه زن : ستایشگر، ستانیده، مداح
فارسی به انگلیسی
فارسی به عربی
ساخر
مترادف و متضاد
طنز گو، طعنه زن
طعنه زن
طعنه زن، ملامت کننده، ملامت گر
طعنه زن، متلک گو
فرهنگ فارسی
ملامتگر عیبجو بدگو .
لغت نامه دهخدا
طعنه زن. [ طَ ن َ / ن ِ زَ ] ( نف مرکب ) ملامتگر. عیبجو. بدگو :
گر طعنه زنش معاف کردی
با موکب خود مصاف کردی.
که خود را بیاراست همچون زنان.
گر طعنه زنش معاف کردی
با موکب خود مصاف کردی.
نظامی.
به جان آید از دست طعنه زنان که خود را بیاراست همچون زنان.
سعدی ( بوستان ).
خاکش طعنه زن گوی عنبرآکنده و ریگش طیره ده مروارید پراکنده. ( ترجمه محاسن اصفهان ص 36 ).فرهنگ عمید
طعنه زننده، ملامت کننده، سرزنش کننده: به جان آید از دست طعنه زنان / که خود را بیاراست همچون زنان (سعدی۱: ۱۶۹ حاشیه ).
پیشنهاد کاربران
ملامت گوی ؛ سرزنش کننده :
ملامت گوی عاشق را چه گوید مردم دانا
که حال غرقه در دریا نداند خفته برساحل.
سعدی.
ملامت گوی بی حاصل نداند درد سعدی را
مگر وقتی که در کویی به رویی مبتلا ماند.
سعدی.
ملامت گوی عاشق را چه گوید مردم دانا
که حال غرقه در دریا نداند خفته برساحل.
سعدی.
ملامت گوی بی حاصل نداند درد سعدی را
مگر وقتی که در کویی به رویی مبتلا ماند.
سعدی.
کلمات دیگر: