برابر پارسی : بانگ زدن، آوازدادن، فراخواندن
صدا کردن
برابر پارسی : بانگ زدن، آوازدادن، فراخواندن
فارسی به انگلیسی
to call, to make a noise, to (produce a) sound, to ring
ring, sound, swish
فارسی به عربی
انقر , بکاء
( صدا کردن (مثل فرفره ) ) دندنة
( صداکردن (مثل شیپور ) ) بریق
( صدا کردن (مثل فرفره ) ) دندنة
( صداکردن (مثل شیپور ) ) بریق
انقر , بکاء
مترادف و متضاد
خروش برآوردن، داد زدن، فریاد زدن، گریه کردن، صدا کردن، خروشیدن، بانگ زدن، مصوت کردن
زدن، صدا کردن، گمانه زدن، نواختن، سروگوش آب دادن، بصدا در اوردن، بنظر رسیدن، به نظر رسیدن، صدا دادن، بگوش خوردن، ژرفاسنجی کردن
صدا کردن، جار زدن، با فریاد گفتن
صدا کردن، فریب دادن، وزوز کردن، زمزمه کردن، همهمه کردن، در فعالیت بودن
صدا کردن
صدا کردن
صدا کردن، خش خش کردن، صدا دراوردن از، صدای برگ خشک ایجاد کردن
فرهنگ فارسی
( مصدر ) ۱ - آواز دادن آوازی از شیئی بیرون آمدن . ۲ - کسی را به نام خواندن و احضار کردن : حسن را صدا کرد و گفت ....
لغت نامه دهخدا
صدا کردن. [ ص َ / ص ِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) در تداول عوام آواز دادن. || خواندن. دعوت کردن.
واژه نامه بختیاریکا
دُرُنگنیدِن؛ وا بَنگ اَوُدِن
کلمات دیگر: