کلمه جو
صفحه اصلی

عقاص

فرهنگ فارسی

بیماریی است گوسپندان را

لغت نامه دهخدا

عقاص. [ ع ِ ] ( ع اِ ) رشته که بدان گیسو بندند. ( منتهی الارب ). نخی که بوسیله آن اطراف ذؤابه را بندند. ج ، عُقُص. ( از اقرب الموارد ). موی بند. ( ملخص اللغات حسن خطیب کرمانی ). جل گیس. گیسوبند. گیس باف. || «دوارة» و شکنبه که در شکم گوسپند است. ( از اقرب الموارد ). || ج ِ عَقیصة. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || ج ِ عَقصة. ( اقرب الموارد ).

عقاص. [ ع ُ ] ( ع اِ ) بیماریی است گوسپندان را. ( منتهی الارب ).

عقاص . [ ع ِ ] (ع اِ) رشته که بدان گیسو بندند. (منتهی الارب ). نخی که بوسیله ٔ آن اطراف ذؤابه را بندند. ج ، عُقُص . (از اقرب الموارد). موی بند. (ملخص اللغات حسن خطیب کرمانی ). جل گیس . گیسوبند. گیس باف . || «دوارة» و شکنبه که در شکم گوسپند است . (از اقرب الموارد). || ج ِ عَقیصة. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || ج ِ عَقصة. (اقرب الموارد).


عقاص . [ ع ُ ] (ع اِ) بیماریی است گوسپندان را. (منتهی الارب ).



کلمات دیگر: