( مصدر ) یا عق شدن کسی را . حال قی بوی دست دادن : بسبب بیماری اگر در گلوی تو چیزی بگیرد از ورخجی بیرون شو کن که خسکی در گلوی من فرو رفته است عق ام می شود از آن سو تر روم ...
عق شدن
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
عق شدن. [ ع ُ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) حال قی به کسی دست دادن. ( از فرهنگ فارسی معین ). اشکوفه افتادن کسی را: به سبب بیماری اگر در گلوی تو چیزی بگیرد از ورخجی بیرون شو کن که خسکی در گلوی من فرورفته است عق ام میشود از آن سوتر روم. ( معارف بهأولد ص 30 ). و رجوع به عق و عق زدن و عق گرفتن و عق نشستن شود.
کلمات دیگر: