کلمه جو
صفحه اصلی

عفیر

فرهنگ فارسی

ابن معدان تابعی است

لغت نامه دهخدا

عفیر. [ ع َ ] ( ع ص ، اِ ) گوشت به آفتاب خشک کرده بر ریگ تفسان. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || پست شورانیده بی شیرینی ، یا پِست ناشورانیده. ( منتهی الارب ). «سویق » و قاووت که با «ادام » مخلوط نباشد. ( از اقرب الموارد ). || نان بی نان خورش. ( منتهی الارب ). خبز عفیر؛ نان بدون ادام. ( از اقرب الموارد ). || زنی که به همسایه چیزی ندهد. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).

عفیر.[ ع ُ ف َ ] ( اِخ ) نام خر پیغمبر ( ص ) مانند یعفور. || اسبی است مر جهینه را. ( از منتهی الارب ).

عفیر. [ ع ُ ف َ ] ( اِخ ) ابن عدی بن حارث ، از کهلان از قحطانیه. جدی است جاهلی و او پدر قبیله مشهور «کندة» می باشد. ( از الاعلام زرکلی به نقل از نهایةالارب ص 296 و جمهرةالانساب ص 399 ).

عفیر. [ ع ُ ف َ ] ( اِخ ) ابن معدان ، تابعی است. رجوع به ابوعائذ ( عفیر... ) شود.

عفیر. [ ع َ ] (ع ص ، اِ) گوشت به آفتاب خشک کرده بر ریگ تفسان . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || پست شورانیده بی شیرینی ، یا پِست ناشورانیده . (منتهی الارب ). «سویق » و قاووت که با «ادام » مخلوط نباشد. (از اقرب الموارد). || نان بی نان خورش . (منتهی الارب ). خبز عفیر؛ نان بدون ادام . (از اقرب الموارد). || زنی که به همسایه چیزی ندهد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).


عفیر. [ ع ُ ف َ ] (اِخ ) ابن عدی بن حارث ، از کهلان از قحطانیه . جدی است جاهلی و او پدر قبیله ٔ مشهور «کندة» می باشد. (از الاعلام زرکلی به نقل از نهایةالارب ص 296 و جمهرةالانساب ص 399).


عفیر. [ ع ُ ف َ ] (اِخ ) ابن معدان ، تابعی است . رجوع به ابوعائذ (عفیر...) شود.


عفیر.[ ع ُ ف َ ] (اِخ ) نام خر پیغمبر (ص ) مانند یعفور. || اسبی است مر جهینه را. (از منتهی الارب ).


دانشنامه عمومی

عفیر (سبزوار). عفیر (سبزوار)، روستایی از توابع بخش مرکزی شهرستان سبزوار در استان خراسان رضوی ایران است.
این روستا در دهستان قصبه غربی قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن زیر سه خانوار بوده است.


کلمات دیگر: