کلمه جو
صفحه اصلی

قسرا

فرهنگ فارسی

قهرا جبرا بناچار

لغت نامه دهخدا

( قسراً ) قسراً. [ ق َ رَن ْ] ( ع ق ) قهراً. جبراً. به ناچار. به ناخواست به ناخواه. به زور. به ستم : قلعه شاه دز را... در حصار گرفت و لشکرها بر مدار آن بداشتند به یک دو روز آن حصن را قهراً و قسراً بگشادند. ( جهانگشای جوینی ).


کلمات دیگر: