کلمه جو
صفحه اصلی

ششتر

فرهنگ فارسی

شوشتر امروزه شهرستانی است در خوزستان واقع در مغرب مسجد سلیمان در زوایه حادث بین کارون و آب گرگر در ۶۴ کیلومتری محلی که کاورن وارد جلگه ( میان آب ) میشود و شامل بخشهای حومه و کنوند است . جمعیت حوزه شوشتر ۵۷۳۳۳ تن است .مرکز شهرستان شهر شوشتر است که دارای ۱۸۵۲۷ تن سکنه میباشد. توضیح در عهد عیلامیان شهر هیدالو ظاهرا در موضع شوشتر کنونی بود و سپاهیان آسوربانیپال در دنباله فتوحات خود بدانجا رسیدند . قدیمترین آثاری که بدست آمده میرساند که شوشتر در زمان ساسانیان وجود داشته.در عهد قاجاریه شوشتر کرسی خوزستان محسوب میشده .

لغت نامه دهخدا

ششتر. [ ش ُ ت َ ] ( اِخ ) نام شهری در خوزستان. ( ناظم الاطباء ). شوشتر. تستر. ( یادداشت مؤلف ) :
زمین از نقش گوناگون چون دیبای ششتر شد
هزارآوای مست اینک به شغل خویشتن در شد.
فرخی.
دیبا همی بدیع برون آری
اندر ضمیر تست مگر ششتر.
ناصرخسرو.
نام رئیس عالم عادل شود طراز
هر حله را که بافته در ششتر سخاش.
خاقانی.
آخر نه بر سکندر شد تخته پوش عالم
بی بار ماند تختش در تخت بار ششتر.
خاقانی.
برخلق و خلق تو من چون چشم تر گمارم
در چشم دل کم از تبت و ششتری ندارم.
خاقانی.
گفت لبسش گر ز شعر ششتر است
اعتناق بی حجابش خوشتر است.
مولوی.
رجوع به شوشتر شود.
- دیبای ششتر ؛ پارچه ابریشمی که در شوشتر می بافتند :
صبا را ندانی ز عطار تبت
زمین را ندانی ز دیبای ششتر.
ناصرخسرو.
- امثال :
گنه کرد در بلخ آهنگری
به ششتر زدند گردن دیگری .
؟ ( امثال و حکم ).
|| ( اِ ) پرند و حریر؛ ذکر حال بمناسبت محل :
با دو رخ و با دو لب تو مرا
ایوان همه چو ششتر است و عسکر.
قطران تبریزی.
از ششتر سخا چو طراز شرف دهی
از عسکر سخن شکرآفرین خوری.
خاقانی.


کلمات دیگر: