کلمه جو
صفحه اصلی

کدمه

عربی به فارسی

کوبيدن , کبود کردن , زدن , ساييدن , کبودشدن , ضربت ديدن , کوفته شدن , کبودشدگي , تباره , وزارت , تهيه , اجراء , اداره , خدمت , ياري , بنگاه , روبراه ساختن , تعمير کردن


لغت نامه دهخدا

کدمة. [ ک ُ دُم ْ م َ ] (ع ص ) مرد درشت و سخت . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).


کدمة. [ ک َ دِ م َ ] (ع ص ) بز درشت و ستبر. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).


( کدمة ) کدمة. [ ک َ م َ ] ( ع اِ ) مصدر مرة. ( از اقرب الموارد ). || داغ و نشان. یقال ماللبعیر کدمة؛اذالم یکن به اثرة ولا وسم. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) .

کدمة. [ ک َ دَ م َ ] ( ع اِ ) جنبش. یقال سمعت کدمته. ( منتهی الارب ).جنبش و حرکت. یقال ما به کدمة؛ نیست در آن جنبشی. ( ناظم الاطباء ). حرکت. ( از اقرب الموارد ) ( آنندراج ).

کدمة. [ ک َ دِ م َ ] ( ع ص ) بز درشت و ستبر. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ).

کدمة. [ ک ُ دُم ْ م َ ] ( ع ص ) مرد درشت و سخت. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ).

کدمة. [ ک َ دَ م َ ] (ع اِ) جنبش . یقال سمعت کدمته . (منتهی الارب ).جنبش و حرکت . یقال ما به کدمة؛ نیست در آن جنبشی . (ناظم الاطباء). حرکت . (از اقرب الموارد) (آنندراج ).


کدمة. [ ک َ م َ ] (ع اِ) مصدر مرة. (از اقرب الموارد). || داغ و نشان . یقال ماللبعیر کدمة؛اذالم یکن به اثرة ولا وسم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) .


دانشنامه عمومی

کدمه، روستایی از توابع بخش سردشت شهرستان دزفول در استان خوزستان ایران است.
این روستا در دهستان دره کاید قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن زیر سه خانوار بوده است.


کلمات دیگر: