میراث دارنده ارث بر میراث خوار وارث
میراث دار
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
میراث دار. ( نف مرکب )میراث دارنده. ارث بر. میراث خوار. وارث :
شنیدم ز میراث دار محمد
سخنهای چون انگبین محمد.
شنیدم ز میراث دار محمد
سخنهای چون انگبین محمد.
ناصرخسرو.
و رجوع به میراث خوار شود.کلمات دیگر: