کلمه جو
صفحه اصلی

دایم المرض

فرهنگ فارسی

پیوسته بیمار

کسی که پیوسته بیمار باشد
آنکه همواره مریض و بیمار باشد

لغت نامه دهخدا

دایم المرض. [ ی ِ مُل ْ م َرَ ] ( ع ص مرکب ) پیوسته بیمار. همیشه رنجور. پیوسته دردمند. که هماره رنجور بود. رجوع به دائم المرض شود.

دائم المرض. [ ءِ مُل ْ م َ رَ ] ( ع ص مرکب ) آنکه همواره مریض و بیمار باشد. ( آنندراج ). پیوسته بیمار. که هماره با درد بود. مطلی ؛ دائم المرض. ( منتهی الارب ).


کلمات دیگر: