کلمه جو
صفحه اصلی

رتیلا

فرهنگ فارسی

( اسم ) جانوریست از شاخه بند پایان جزو رده عنکبوتیان که دارای شکمی نسبتا بزرگ است و اندامهایش بحد کافی رشد کرده و قوی است . این جانور با حرکت سریع نقل مکان میکند و معمولا بر روی شکارش - که حشرات هستند - میجهد . توضیح : بعضی دانشمندان معتقدند که رتیل در قاعد گیره های قیچی مانند جلو دهانش دارای غده ای سمی است و قادر به نیش زدن است و بعقیده برخی دیگر وی نیش سمی ندارد دلمک دلمه گال .
رتیل رتیلائ لغتی است در رتیلائ جانورکی زهر دار که بفارسی دلمه گویند .

لغت نامه دهخدا

رتیلا. [ رُ ت َ / ت ِ ] ( از ع ، اِ ) رتیل. رتیلاء. لغتی است در رتیلاء. ( منتهی الارب ). جانورکی زهردار که بفارسی دلمه گویند. ( از ناظم الاطباء ). حیوانیست مانندعنکبوت اما شکم وی بزرگ بود و رنگ او زرد بود و در نواحی یزد بسیار بود، و او را خایه گیر خوانند و بپارسی دله و بترکی بای ، و از جمله گزندگان زهردار بود.( اختیارات بدیعی ). غنده. ( یواقیت العلوم ). حکیم مؤمن گوید: بفارسی انگورک نامند، و آن حیوانیست شبیه به عنکبوت و دست و پای او کوتاه ، و آن را اقسامی میباشد و از سموم قاتله بارّه است و گزیدن او و خوردن عددی از آن قتال است و ضماد کوبیده آن بر موضع گزیده اش جذب و رفع سم می کند و اطهوریقس بستن زنده او را بربازوی صاحب تب دوری جهت رفع تب مجرب دانسته است و ذرور خشک او قاطع ثالیل است و گویند ملسوع او چون در ظرف طلا نظر کند رفع اذیت میشود. ( از تحفه حکیم مؤمن ص 125 ). و رجوع به مفردات ابن بیطار و مخزن الادویه وتذکره داود ضریر انطاکی شود. || نباتی است که بیونانی فالنجین خوانند، نافع بود بگزندگی رتیلا و آن نبات را هم رتیلا خوانند. ( اختیارات بدیعی ). گیاهی که شکوفه آن بشکوفه سوسن ماند، گویند گزیدن رتیلا و عقرب را سود بخشد. ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ).


کلمات دیگر: