کلمه جو
صفحه اصلی

دبیل

لغت نامه دهخدا

دبیل . [ دَ ] (ع اِ مص ) سختی و بی فرزندی . و دبل ٌ دابل دبیل ، مبالغه است . (منتهی الارب ).


دبیل . [ دَ ] (ع اِ) درخت غضا که در زمین بسیار بود. || زمین پست . || برگ درخت ارطی پراکنده شده . ج ، دَبل . (منتهی الارب ).


دبیل . [ دَ ] (اِخ ) دوین . از قرای ارمینیه شهریست به ارمنستان متاخم به اران . (معجم البلدان ). نام شهری به اران . رجوع به دائرةالمعارف فارسی شود.


دبیل . [ دَ ] (اِخ ) نام جایگاهیست نزدیک یمامه و گویند ریگستانیست میان یمامه و یمن . (معجم البلدان ). و نیز گویند نام ریگی معروفست که باین ریگ می پیوندد. (معجم البلدان ).


دبیل. [ دَ ] ( ع اِ ) درخت غضا که در زمین بسیار بود. || زمین پست. || برگ درخت ارطی پراکنده شده. ج ، دَبل. ( منتهی الارب ).

دبیل. [ دَ ] ( ع اِ مص ) سختی و بی فرزندی. و دبل ٌ دابل دبیل ، مبالغه است. ( منتهی الارب ).

دبیل. [ دَ ] ( اِخ ) موضعی است به سند. ( منتهی الارب ). شهریست از سند بر کران دریای اعظم است و جایگاه بازرگانان و از آلتهای هندوستان و دریا اندر وی بسیار افتد. ( حدود العالم ). و اقلیم روم از شهرهای چین آغازد و زمین هندوان بر کوههای قامرون گذرد و بر بارانسی ( بنارسی ) و گنوج و اوزین و آنچه بدریا بارست چون تاز و جیمور و سندان وز شهرهای سند بر منصوره و دبیل آنگه به عمان رسد. ( التفهیم بیرونی ص 198 و 335 ).

دبیل. [ دَ ] ( اِخ ) نام جایگاهیست نزدیک یمامه و گویند ریگستانیست میان یمامه و یمن. ( معجم البلدان ). و نیز گویند نام ریگی معروفست که باین ریگ می پیوندد. ( معجم البلدان ).

دبیل. [ دَ ] ( اِخ ) دوین. از قرای ارمینیه شهریست به ارمنستان متاخم به اران. ( معجم البلدان ). نام شهری به اران. رجوع به دائرةالمعارف فارسی شود.

دبیل. [ دَ / دُ ب َ ] ( اِخ ) موضعی است بشام نزدیک رمله. ( از منتهی الارب ). موضعی است بشام. ( تاج العروس ). از قراء رمله است و گروهی بدانجا منسوبند. ( معجم البلدان ).

دبیل . [ دَ ] (اِخ ) موضعی است به سند. (منتهی الارب ). شهریست از سند بر کران دریای اعظم است و جایگاه بازرگانان و از آلتهای هندوستان و دریا اندر وی بسیار افتد. (حدود العالم ). و اقلیم روم از شهرهای چین آغازد و زمین هندوان بر کوههای قامرون گذرد و بر بارانسی (بنارسی ) و گنوج و اوزین و آنچه بدریا بارست چون تاز و جیمور و سندان وز شهرهای سند بر منصوره و دبیل آنگه به عمان رسد. (التفهیم بیرونی ص 198 و 335).


دبیل . [ دَ / دُ ب َ ] (اِخ ) موضعی است بشام نزدیک رمله . (از منتهی الارب ). موضعی است بشام . (تاج العروس ). از قراء رمله است و گروهی بدانجا منسوبند. (معجم البلدان ).



کلمات دیگر: