سپیدی که در یک پای ستور باشد یا قوت در رفتار یا مردانگی .
رجله
فرهنگ فارسی
سپیدی که در یک پای ستور باشد یا قوت در رفتار یا مردانگی .
لغت نامه دهخدا
رجلة. [ رَ ج ِ ل َ ] ( ع اِ ) اسب گذاشته شده در میان اسبان دیگر. ( ناظم الاطباء ). || غوچ شبان که بدان کالای خود حمل کند. ( از اقرب الموارد ).
رجلة. [ رَج ُ ل َ ] ( ع اِ ) مؤنث رَجُل. ( ناظم الاطباء ). زن ، خلاف مرد، یقال : کانت عایشة رضی اﷲعنها رجلةالراء. ( منتهی الارب ). مؤنث رجل ، مانند مرء و مرءة. ( از اقرب الموارد ). || زن مردمانند که کارهای مردانه کند. ( ناظم الاطباء ). زن. ج ، رَجُلات. ( مهذب الاسماء ).
رجلة. [ رِ ل َ ] ( ع مص ) مصدر بمعنی رَجْل. ( ناظم الاطباء ). بیمار پا شدن. رُجِل َ رِجْلةً و رجلاً. ( منتهی الارب ). در منتهی الارب ذیل «س » یعنی باب سمع آورده است : و معمولاً مصدر این باب فَعَل است. در تاج العروس هم ضبط آن معلوم نشد فقط در مستدرکات آورده است : رجله رجلاً؛ اصاب رجله ، که باز هم معلوم نمی شود ضبط آن چیست ولی از سیاق کلام ظاهراً باید رِجْلة و رَجَل باشد.
رجلة. [ رِ ل َ ] ( ع اِ ) جای روییدگی عرفج. ( ناظم الاطباء ). جای روییدگی خرفه در مرغزار. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ). جای روییدگی خرفه در باغ. ( از اقرب الموارد ). || ثبات قدم در رفتار. ( ناظم الاطباء ). رفتار سخت. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || مرد پیاده. ( ناظم الاطباء ). || نوعی از تره خرفه. ( از اقرب الموارد ). مثل : هو احمق من رِجْلة او رَجْلة ( و العامه تقول بالفتح )؛ یعنی او احمق تر است از خرفه لأنها لاتنبت الا فی مسیل. ( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ) ( از آنندراج ). بقلةالحمقاء. ( از تاج العروس ) ( اختیارات بدیعی ). بقله یمانیه. پرپهن. فرفخ. بقلةالحمقاء. مویزآب. بُخْله. تخمکان. بیخله. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). || آبراهه سیل از زمین و دشت بسوی زمین نرم. ج ، رِجَل. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).
رجلة. [ رِ ل َ ] ( ع اِ ) رَجَلة. ج ِ رَجُل. ( ناظم الاطباء ). || ج ِ رَجَل. ( منتهی الارب ). رجوع به رَجَل شود. || ج ِ رَجِل. ( منتهی الارب ).
رجله . [ رَ ل َ / ل ِ ] (اِ) خرفه . (ناظم الاطباء). تره ٔ خرفه . (غیاث اللغات ) (از منتخب اللغات ). پرپهن . فرفج . بقلةالحمقاء. (از شعوری ج 2 ورق 15). بقلةالحمقاء. (الفاظالادویه ص 131) (تذکره ٔ داود ضریر انطاکی ص 171).
نهال دولتت پربار بادا
همی تا بوی گل تابد ز رجله .
شمس فخری (از شعوری ).
|| خاک شور و شوره زار و زمین بی حاصل . (از برهان ).
رجلة. [ رَ ج ِ ل َ ] (ع اِ) اسب گذاشته شده در میان اسبان دیگر. (ناظم الاطباء). || غوچ شبان که بدان کالای خود حمل کند. (از اقرب الموارد).
رجلة. [ رَج ُ ل َ ] (ع اِ) مؤنث رَجُل . (ناظم الاطباء). زن ، خلاف مرد، یقال : کانت عایشة رضی اﷲعنها رجلةالراء. (منتهی الارب ). مؤنث رجل ، مانند مرء و مرءة. (از اقرب الموارد). || زن مردمانند که کارهای مردانه کند. (ناظم الاطباء). زن . ج ، رَجُلات . (مهذب الاسماء).
رجلة. [ رَل َ ] (ع اِ) ثبات و پایداری قدم در رفتار. (ناظم الاطباء). رفتار سخت . (منتهی الارب ). || خرفه .(ناظم الاطباء). || ج ِ رَجُل . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به رَجُل شود. || ج ِ رَجَل . || ج ِ رَجِل . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). رجوع به رَجِل شود. || ج ِ راجل . (ناظم الاطباء). رجوع به راجل شود.
رجلة. [ رِ ج َ ل َ ] (ع اِ) رِجْلة. ج ِ رَجُل . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). رجوع به رَجُل شود.
رجلة. [ رِ ل َ ] (ع اِ) جای روییدگی عرفج . (ناظم الاطباء). جای روییدگی خرفه در مرغزار. (آنندراج ) (منتهی الارب ). جای روییدگی خرفه در باغ . (از اقرب الموارد). || ثبات قدم در رفتار. (ناظم الاطباء). رفتار سخت . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || مرد پیاده . (ناظم الاطباء). || نوعی از تره ٔ خرفه . (از اقرب الموارد). مثل : هو احمق من رِجْلة او رَجْلة (و العامه تقول بالفتح )؛ یعنی او احمق تر است از خرفه لأنها لاتنبت الا فی مسیل . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از آنندراج ). بقلةالحمقاء. (از تاج العروس ) (اختیارات بدیعی ). بقله ٔ یمانیه . پرپهن . فرفخ . بقلةالحمقاء. مویزآب . بُخْله . تخمکان . بیخله . (یادداشت مرحوم دهخدا). || آبراهه ٔ سیل از زمین و دشت بسوی زمین نرم . ج ، رِجَل . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
رجلة. [ رِ ل َ ] (ع اِ) رَجَلة. ج ِ رَجُل . (ناظم الاطباء). || ج ِ رَجَل . (منتهی الارب ). رجوع به رَجَل شود. || ج ِ رَجِل . (منتهی الارب ).
رجلة. [ رِ ل َ ] (ع مص ) مصدر بمعنی رَجْل . (ناظم الاطباء). بیمار پا شدن . رُجِل َ رِجْلةً و رجلاً. (منتهی الارب ). در منتهی الارب ذیل «س » یعنی باب سمع آورده است : و معمولاً مصدر این باب فَعَل است . در تاج العروس هم ضبط آن معلوم نشد فقط در مستدرکات آورده است : رجله رجلاً؛ اصاب رجله ، که باز هم معلوم نمی شود ضبط آن چیست ولی از سیاق کلام ظاهراً باید رِجْلة و رَجَل باشد.
رجلة. [ رُ ل َ ] (ع اِمص ) سپیدی که در یک پای ستور باشد. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). سپیدی یک پای اسب . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || قوت در رفتار. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). نیرو در رفتن . (از اقرب الموارد). || مردی . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (منتهی الارب )(آنندراج ). || مردانگی . (ناظم الاطباء).