کلمه جو
صفحه اصلی

دبوسی

فارسی به انگلیسی

debussy

Debussy


فرهنگ فارسی

آهنگساز فرانسوی ( و.سن ژرمن آن له ۱۸۶۲ - ف. ۱۹۱۸ م. ) مصنف پله آس و میلزاند دریا شهادت سباستین قدیس . وی زبان موسیقی را تجددی بخشیده .

لغت نامه دهخدا

دبوسی . [ دُ ] (اِخ ) (کلود) آهنگسازفرانسوی متولد به سال 1862 در ژرمن آن له و متوفی به سال 1918 م . وی زبان موسیقی را تجددی بخشیده است .


دبوسی. [ دَ ] ( اِخ ) دبوسیه. شهرکی است از ماوراءالنهر به سغد بر راه سمرقند آبادان وبا نعمت و آبهای روان و درختان. ( حدود العالم ) : شحنه علی تکین به دبوسی گریخت. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 348 ). خزانه و آنچه مخفی داشت با خویشتن به دبوسی برد تا آنجا جنگ کنند. ( تاریخ بیهقی ص 348 ). ویرا مثال دادند تا با لشکر خوارزمشاه به آموی آمد ولشکرها بدو پیوست و بجنگ علی تکین رفت و به دبوسی جنگ کردند و علی تکین مالیده شد. ( تاریخ بیهقی ص 335 ). و دیهی بزرگ که پادشاه نشستی بیکند بود [در بخارا]و شهر قلعه دبوسی بود و شهر ویرا خواندندی. ( تاریخ بخارا نرشخی ص 5 ). || منسوب است به دبوسه که شهرکیست از سغد میان بخارا و سمرقند. ( سمعانی ).

دبوسی. [ د ] ( اِخ ) ابوزید عبداﷲبن عمربن عین القاضی از مردم دبوسه بخارا و از مشاهیر فقهاء حنفی است و اول کسی است که علم خلاف وضع کرده و بر وجود بیرون آورده است. وفات وی در بخارا به سال 403 ( یا 430 ) هَ. ق. بوده است او راست : کتاب الاسرار و تقویم ادله. و نیز رجوع به اعلام زرکلی ج 1 ص 307 و معجم المطبوعات و قاموس الاعلام ترکی شود.

دبوسی. [ دَ ] ( اِخ ) سیدعلی بن مظفر علوی حسینی مکنی به ابوالقاسم از مردم دبوسه بوده که شهرکیست میان بخارا و سمرقند. ( ابن خلکان ج 1 ص 274 ). و نسبتش به امام زین العابدین می پیوسته و از معاصران امام محمد غزالی بوده است. ( غزالی نامه همائی ص 285 ).

دبوسی. [ دُ ] ( اِخ ) ( کلود ) آهنگسازفرانسوی متولد به سال 1862 در ژرمن آن له و متوفی به سال 1918 م. وی زبان موسیقی را تجددی بخشیده است.

دبوسی . [ د ] (اِخ ) ابوزید عبداﷲبن عمربن عین القاضی از مردم دبوسه ٔ بخارا و از مشاهیر فقهاء حنفی است و اول کسی است که علم خلاف وضع کرده و بر وجود بیرون آورده است . وفات وی در بخارا به سال 403 (یا 430) هَ . ق . بوده است او راست : کتاب الاسرار و تقویم ادله . و نیز رجوع به اعلام زرکلی ج 1 ص 307 و معجم المطبوعات و قاموس الاعلام ترکی شود.


دبوسی . [ دَ ] (اِخ ) دبوسیه . شهرکی است از ماوراءالنهر به سغد بر راه سمرقند آبادان وبا نعمت و آبهای روان و درختان . (حدود العالم ) : شحنه علی تکین به دبوسی گریخت . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 348). خزانه و آنچه مخفی داشت با خویشتن به دبوسی برد تا آنجا جنگ کنند. (تاریخ بیهقی ص 348). ویرا مثال دادند تا با لشکر خوارزمشاه به آموی آمد ولشکرها بدو پیوست و بجنگ علی تکین رفت و به دبوسی جنگ کردند و علی تکین مالیده شد. (تاریخ بیهقی ص 335). و دیهی بزرگ که پادشاه نشستی بیکند بود [در بخارا]و شهر قلعه دبوسی بود و شهر ویرا خواندندی . (تاریخ بخارا نرشخی ص 5). || منسوب است به دبوسه که شهرکیست از سغد میان بخارا و سمرقند. (سمعانی ).


دبوسی . [ دَ ] (اِخ ) سیدعلی بن مظفر علوی حسینی مکنی به ابوالقاسم از مردم دبوسه بوده که شهرکیست میان بخارا و سمرقند. (ابن خلکان ج 1 ص 274). و نسبتش به امام زین العابدین می پیوسته و از معاصران امام محمد غزالی بوده است . (غزالی نامه ٔ همائی ص 285).



کلمات دیگر: