کلمه جو
صفحه اصلی

شبرق

فرهنگ فارسی

ز قوم تر یا ضریع که گیاهیست دیگر و شتر آنرا نمیخورد ضریع تر .

لغت نامه دهخدا

شبرق. [ ش َ رَ ] ( ع ص ) ثوب شبرق ؛ جامه پاره. ( منتهی الارب ). شبرق الثوب فلان ؛ قطعه و مزقه. ( اقرب الموارد ). و ثوب شبرق ؛ ای مقطع کله. ( اقرب الموارد ) ( از ناظم الاطباء ). و رجوع به شبارق در این معنی شود.

شبرق. [ ش ِ رِ ] ( ع اِ ) زقوم تر یا ضریع که گیاهی است دیگر و شتر آن را نمیخورد. ( منتهی الارب ). ضریع تر. ( از اقرب الموارد ). رطب الضریع. ( محیط المحیط ). گیاهی است ترد و شکننده ونام درختی است که رستنگاه آن نجد و تهامه است و میوه اش خار سرخ رنگ و کوچکی است که معمولاً در باطلاق به وجود می آید و بعضی گفته اند: نام ضریع خشک است و آن گیاهی است چون ناخنهای گربه و زجاج گوید: شبرق گونه ای از خار تازه باشد و چون خشک شود آن را ضریع خوانند. و ابوزید گوید: که آن را حله گویند و میوه اش خار ریزه ای است و گلی سرخ رنگ دارد و در نجد و تهامه میروید.( از لسان العرب ). || بچه گربه. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). ج ، شبارق. ( اقرب الموارد ).

شبرق . [ ش َ رَ ] (ع ص ) ثوب شبرق ؛ جامه ٔ پاره . (منتهی الارب ). شبرق الثوب فلان ؛ قطعه و مزقه . (اقرب الموارد). و ثوب شبرق ؛ ای مقطع کله . (اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). و رجوع به شبارق در این معنی شود.


شبرق . [ ش ِ رِ ] (ع اِ) زقوم تر یا ضریع که گیاهی است دیگر و شتر آن را نمیخورد. (منتهی الارب ). ضریع تر. (از اقرب الموارد). رطب الضریع. (محیط المحیط). گیاهی است ترد و شکننده ونام درختی است که رستنگاه آن نجد و تهامه است و میوه اش خار سرخ رنگ و کوچکی است که معمولاً در باطلاق به وجود می آید و بعضی گفته اند: نام ضریع خشک است و آن گیاهی است چون ناخنهای گربه و زجاج گوید: شبرق گونه ای از خار تازه باشد و چون خشک شود آن را ضریع خوانند. و ابوزید گوید: که آن را حله گویند و میوه اش خار ریزه ای است و گلی سرخ رنگ دارد و در نجد و تهامه میروید.(از لسان العرب ). || بچه ٔ گربه . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ج ، شبارق . (اقرب الموارد).



کلمات دیگر: