کلمه جو
صفحه اصلی

سبع الوان

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - هفت رنگ ۲ - هفت طعام ( که گویند از سنتهای فرعون بود ) : چشمم ندود بخوان اخوان نی خمسه من به سبع الوان . ( تحفه العراقین ) ۳ - هفت آسمان ۴ - هفت طبقه زمین
هفت رنگ طعام

لغت نامه دهخدا

سبع الوان. [ س َ ع ِ اَل ْ ] ( ترکیب اضافی ، اِمرکب ) هفت رنگ طعام. و آن سنتهای فرعون است. ( برهان ). طعامهای گوناگون و آن صنع فرعون است که اطعمه مائده او هفت رنگ بودی. ( شرفنامه منیری ) :
چشمم نرسد بخوان اخوان
نه خمسه من به سبع الوان.
تحفة العراقین ( از شرفنامه منیری ).
سگان آز را عید است چون میر تو خوان سازد
تو شیری روزه میدار و مبین درسبع الوانش.
خاقانی.
|| کنایه از هفت آسمان. || هفت طبقه زمین. ( برهان ).


کلمات دیگر: