کلمه جو
صفحه اصلی

سرح

فرهنگ فارسی

ستور چرنده یا درخت بلند و هر درخت بی خار یا هر درخت دراز بلند .

لغت نامه دهخدا

سرح. [ س َ ] ( ع مص ) به چرا گذاشتن ستور را. ( منتهی الارب ) ( ترجمان القرآن ) ( دهار ). به چرا کردن. ( المصادر زوزنی ). || چریدن ستور. || ریخ زدن. || روان و جاری شدن بول. || بیرون کردن آنچه در سینه بود. || فرستادن. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). کسی را به جایی فرستادن. ( تاج المصادر بیهقی ).

سرح. [ س َ ] ( ع اِ ) ستور چرنده. ( منتهی الارب ). || درخت بلند و هر درخت بی خار یاهر درخت دراز بلند. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).

سرح . [ س َ ] (ع اِ) ستور چرنده . (منتهی الارب ). || درخت بلند و هر درخت بی خار یاهر درخت دراز بلند. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).


سرح . [ س َ ] (ع مص ) به چرا گذاشتن ستور را. (منتهی الارب ) (ترجمان القرآن ) (دهار). به چرا کردن . (المصادر زوزنی ). || چریدن ستور. || ریخ زدن . || روان و جاری شدن بول . || بیرون کردن آنچه در سینه بود. || فرستادن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). کسی را به جایی فرستادن . (تاج المصادر بیهقی ).


دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی صَّرْحَ: برج بلند - قصر - حیاط قصر (قصر و هر بنایی است بلند و مشرف بر سایر بناها ، و نیز به معنای محلی است که آن را تخت کرده باشند و سقف هم نداشته باشد )
تکرار در قرآن: ۷(بار)
رها کردن. چون گلّه را برای چرا رها کنند گویند «سَرَحَ الْماشَیَةَ سَرْحاً» گرگ را سرحان گویند که در تعقیب سرح (گله) باشد سرحه درخت بلندی است که در بالا رفتن رها شده. ملخ را سریاح گویند که در بیابان رها شده است (مجمع ذیل آیه 229 بقره). راغب گوید: سرح درختی است میوه دار مفرد آن سرحه است «سَرَّحْتُ الْاِبِلَ» در اصل آن است که شتر را برای چریدن رها کردم سپس هر رها کردن در چرا را سرح گفته‏اند. به هر حال معنی آن رها کردن است و سرح چنانکه صحاح و اقرب تصریح کرده لازم و متعدی هر دو آمده است. . شما را در چهارپایان زینتی است آنگاه که آنهارا به آغل برمی گردانید و انگاه که به چرا رها می‏کنید. . بیائید شما را متاع دهم و رهاتان کنم رها کردن خوبی. . امساک را رجوع در عدّه و تسریح را رها کردن تا عدّه‏ای تمام شود معنی کرده‏اند یعنی طلاق دو دفعه است پس از آن رجوع در عده است و یا رها کردن و عدم رجوع تا عدّه منقضی گردد. بعضی از بزرگان گوید: اظهر آن است که تسریح به معنی طلاق سوّم باشد و ظاهر تفریح «فَاِمْساکٌ...»آن را می‏رساند. در این صورت آیه بعدی که گوید «فَاِنْ طَلَقَّها فَلا تَحِلُّ لَهُ مِنْ بَعْدُ» بیان تفصیلی آن اجمال است. ولی به نظر نگارنده معنای اولی بهتر است و تفریع «فَاِمْساکٌ بِمَعْروفٍ» است یعنی پس از دو طلاق یا رجوع می‏کند و در صورت رجوع اگر بار سوم طلاق بدهد دیگر بر او حلال نیست .


کلمات دیگر: