کلمه جو
صفحه اصلی

سول

فرهنگ فارسی

( اسم ) ناخن پای شتر .
سستی و فرو هشتگی زیر ناف سستی و فرو هشتگی

فرهنگ معین

(اِ. ) = سور: اسب و استر و خری که خط سیاهی از کاکل تا دمش کشیده باشد.
(سَ وَ ) (اِ. ) ناخن پای شتر.

(اِ.) = سور: اسب و استر و خری که خط سیاهی از کاکل تا دمش کشیده باشد.


(سَ وَ) (اِ.) ناخن پای شتر.


لغت نامه دهخدا

سول . (اِ) رنگ خاکستری مایل مر اسب و استر و خرالاغی را که خط سیاهی از کاکل تا دم کشیده شده باشد. (برهان ). رنگ خاکستری مایل بسیاهی در اسب و اشتر که نامبارک شمارند. (آنندراج ) :
آن یکی عیسی آن یکی خرسول
وآن دگر خضر و آن چهارم غول .

سنایی .


|| ناودان . (برهان ) (ناظم الاطباء). || بلغت هندی قولنج را گویند. (برهان ). قولنج . درد شکم . || شیار. (ناظم الاطباء).

سول . [ س َ وَ ] (اِ) ناخن پای شتر که آنرا به عربی فرسن خوانند. (برهان ) (ناظم الاطباء). || سم میش و بز و گوسفند و جز آن . (ناظم الاطباء). سبل . (فرهنگ رشیدی ) :
ای آنکه می برد به سفر ناقه ٔ ترا
محکم نهاد گشته سولهاش لعل فام .

ابن یمین (از آنندراج ).



سول . [ س َ وَ ] (اِمص ) سستی و فروهشتگی زیر ناف . سستی و فروهشتگی . (منتهی الارب ) (آنندراج ).


سول. ( اِ ) رنگ خاکستری مایل مر اسب و استر و خرالاغی را که خط سیاهی از کاکل تا دم کشیده شده باشد. ( برهان ). رنگ خاکستری مایل بسیاهی در اسب و اشتر که نامبارک شمارند. ( آنندراج ) :
آن یکی عیسی آن یکی خرسول
وآن دگر خضر و آن چهارم غول.
سنایی.
|| ناودان. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ). || بلغت هندی قولنج را گویند. ( برهان ). قولنج. درد شکم. || شیار. ( ناظم الاطباء ).

سول. [ س َ وَ ] ( اِ ) ناخن پای شتر که آنرا به عربی فرسن خوانند. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ). || سم میش و بز و گوسفند و جز آن. ( ناظم الاطباء ). سبل. ( فرهنگ رشیدی ) :
ای آنکه می برد به سفر ناقه ترا
محکم نهاد گشته سولهاش لعل فام.
ابن یمین ( از آنندراج ).

سول. [ س َ وَ ] ( اِمص ) سستی و فروهشتگی زیر ناف. سستی و فروهشتگی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).

فرهنگ عمید

= سور۴

سور۴#NAME?


دانشنامه عمومی

سول سبکی از موسیقی آمریکایی است و ممکن است به یکی از موارد زیر نیز اشاره داشته باشد:
سول (جاسک)
سول (کنارک)
سول (نیک شهر)
سول (مجموعه بازی)
کالکتیو سول
کیا سول

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] ریشه کلمه:
سال (۵ بار)

«سَوَّل» از مادّه «سؤل» (بر وزن قفل) به معنای حاجتی است که نفس آدمی نسبت به آن حریص است.
راغب گوید: تسویل به معنی نزیین نفس است. آنچه را که به ان حرص می‏ورزی در اقرب تزیین و تسهیل و تهئین آمده است . همانطور نفسم به من نیک وانمود . گفت بلکه ضمیرتان چیزی را که کرده‏اید بر شما نیک وانمود. ایضاً .

گویش مازنی

/sool/ سال - نادان ۳پسوند شباهت مانند وچه سول، به معنی بچه ی کم سن و سال

۱سال ۲نادان ۳پسوند شباهت مانند وچه سول،به معنی بچه ی کم ...


واژه نامه بختیاریکا

سراغ؛ گمان؛ خبر
( سَول ) سرو؛ خوش اندام

پیشنهاد کاربران

سول ، سوله واژه ایست فارسی که بتدریج به سورتبدیل شده است . ( فرهنگ زبانشناختی هرمزگان ) وبمعنی پناهگاه است وواژه سوراخ که دراصل سولاخ بوده ازاین واژه بوجودآمده است . درگویش فارسی نواحی اطراف اراک نیز به به مکانهایی درمعابردرپیچها ( کنج ها ) که حالت عقب نشینی ازمکان مجاور دارد ودرصورت قرارگرفتن فرددرآن ازدید پنهان می شود سول گفته می شود وبنظرمی رسد علت نامیدن آن حالت پناهگاهی داشتن این نقاطباشد .

سول یعنی گمان ظن
خبرى که روح دریافت کند
درقدیم وقتی قراربود قسم بخورند
باید میگفتن بخدا من سول گمان نمیبرم از این خبر

سول ( Sol ) در زبان ترکی به معنی سمت چپ است

هدف/هدف غایی/هدف کلی
هدف کلی انسان از هستی و وجودش در این دنیا.


کلمات دیگر: