دنبال کردن
فارسی به انگلیسی
to follow, to pursue
chase, continue, proceed, pursue, resume, trace, track
فارسی به عربی
اتل , اثر , تابع (فعل ماض ) , فصل , کلب , مسار , مطاردة
استئناف
استئناف
اتل , اثر , تابع (فعل ماض) , فصل , کلب , مسار , مطاردة
استئناف
مترادف و متضاد
ضبط کردن، کشیدن، دنبال کردن، رسم کردن، پی بردن به، ترسیم کردن، ردیابی کردن، اثر گذاشتن، پی کردن
به انجام رساندن، دنبال کردن
وادار به فرار کردن، دنبال کردن، تعقیب کردن، شکار کردن
دنبال کردن، بسرعت حرکت دادن، چهار نعل رفتن
اتخاذ کردن، دنبال کردن، تعقیب کردن، پی گیری کردن، تعاقب کردن، پیگرد کردن، تحت تعقیب قانونی قرار دادن
دنبال کردن، پیگردی کردن، پی کردن، رد پا را گرفتن
ازار کردن، دنبال کردن، پاپی شدن، جفا کردن، دائما مزاحم شدن و اذیت کردن
ادامه دادن، دنبال کردن
درک کردن، فهمیدن، دنبال کردن، تعقیب کردن، پیروی کردن، پیروی کردن از، متابعت کردن، در ذیل امدن
دنبال کردن، مثل سگ دنبال کردن
فرهنگ فارسی
پی کردن . تعقیب کردن .
لغت نامه دهخدا
دنبال کردن. [ دُم ْ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) پی کردن. تعقیب کردن. تعاقب کردن. به دنبال کسی رفتن. تعقیب. ( یادداشت مؤلف ).
- دنبال کردن کسی ( کاری ) را ؛ تعقیب. تعقیب کردن. عقب وی رفتن. عقب آن را گرفتن. ( یادداشت مؤلف ).
- دنبال کردن کسی ( کاری ) را ؛ تعقیب. تعقیب کردن. عقب وی رفتن. عقب آن را گرفتن. ( یادداشت مؤلف ).
واژه نامه بختیاریکا
دین گِریدِن؛ وا شر ( یه چی ) وَستِن
پیشنهاد کاربران
پی گرفتن
دنبالیدن کسی/چیزی.
کلمات دیگر: