کلمه جو
صفحه اصلی

سوخته شدن

فرهنگ فارسی

( سوخت سوزد خواهد سوخت بسوز سوزنده سوزا سوزاک سوزان سوخته سوزش سوزه ) ۱ - ( مصدر ) آتش گرفتن مشتعل شدن محترق شدن : شهر سوخت . ۲ - هر واکنش شیمیایی که حرارت و روشنایی بدهد احتراق . توضیح آزمایش می دهد که تقریبا همیشه ترکیب اجسام با اکسیژن تولید حرارت میکند و اغلب با روشنایی همراه است . ۳ - صدمه روحی و معنوی دیدن . ۴ - ( بزبان کودکان ) باختن در بازی : تو سوختی برو کنار . ۵ - احتراق . سوختن ستاره . ۶ - ( مصدر ) آتش گیراندن در چیزی سوزاندن محترق کردن مشتعل ساختن : نخواهی که باشی چنین تیره روز بدیوانگی خرمن خود مسوز . ( سعدی ) ۷ - روحا صدمه زدن . ۸ - نابود کردن یا سوختن دماغ . ۱ - بور شدن خجل شدن ۲ - نا امید شدن . یا سوختن ستاره . آن بور که ستاره و آفتاب بهم آید و این نام از بهر آن نهادند که آفتاب را به آتش تشبیه کردند و ناپدید شدن ستاره از دیدار و اندر آمدن او به شعاع آفتاب مانند سوختن و ناچیز شدن باشد .

واژه نامه بختیاریکا

لِرتِهِستِن


کلمات دیگر: