مترادف سکوت کردن : دم فروبستن، خاموش ماندن، خاموشی گزیدن، خاموش شدن متضاد سکوت کردن : سکوت شکستن برابر پارسی : زبان بستن
دهن دوختن . [ دَ هََ ت َ ] ( مص مرکب ) کنایه است از خاموشی گزیدن و سکوت ورزیدن . ( یادداشت مؤلف ) : از آن مرد دانا دهن دوخته است که بیند که شمع از زبان سوخته ست . سعدی ( بوستان ) .