توطئه چیدن
فارسی به انگلیسی
to weave a plot, to conspire
intrigue, scheme
مترادف و متضاد
چاپلوسی کردن، موافقت دروغی کردن، توطئه چیدن، محرمانه گفتگو کردن
سازش کردن، توطئه چیدن، ساخت وپاخت کردن، تبانی کردن، سر یکی کردن
دسیسه کردن، توطئه چیدن
طرح کردن، توطئه چیدن، نقشه طرح کردن
کشیدن، توطئه چیدن، نقشه کشیدن، رسم کردن، طرح ریزی کردن
فرهنگ فارسی
زمینه سازی کردن و تمهید مدعا نمودن .
لغت نامه دهخدا
توطئه چیدن. [ ت َ / تُوطِ ءَ / ءِ دَ ] ( مص مرکب ) زمینه سازی کردن و تمهید مدعا نمودن. ( از ناظم الاطباء ). رجوع به توطئه شود.
واژه نامه بختیاریکا
قاو سیلا کردِن
کلمات دیگر: