کلمه جو
صفحه اصلی

دیانه

فرهنگ فارسی

اسم است برای تمام آنچه که بدان خدا را عبادت کنند .

لغت نامه دهخدا

دیانه. [ ن َ / ن ِ ] ( ص نسبی ، اِ مرکب ) دی. دیینه. دیروز. ( یادداشت مؤلف ). دیروزی : و تریاق بزرگ تازه نارسیده مقدار یک باقلی دادم تا بسبب افیون خواب یابد و از سرفه برآساید و ماده غلیظ شود و سیلان نکند. روز دیگر هیچ نجنبانیدم ویرا، جز آنکه اطراف او را بفرمودم مالیدتا ماده را از بالا فرود آرم و مقدار یک باقلی کوچکتر از دیانه تریاق تازه دادم. ( ذخیره خوارزمشاهی ).

دیانة. [ ن َ ] (ع اِ) اسم است برای تمام آنچه که بدان خدا را عبادت کنند. (اقرب الموارد). || دین و مذهب . ج ، دیانات . (از اقرب الموارد). || در اصطلاح فقهاء با کلمه ٔ تنزه و آنچه مابین خالق و مخلوق باشد مترادف است مانند قضاء و حکم و شرع . (از کشاف اصطلاحات الفنون ).


دیانة. [ ن َ ] (ع مص ) راستی نمودن . (منتهی الارب ). راستی . (کشاف اصطلاحات الفنون ). || دینداری کردن . (منتهی الارب ). دینداری . (کشاف اصطلاحات الفنون ). دیندار شدن . (تاج المصادر بیهقی ). دیندار گشتن . پارسایی . (دهار).



کلمات دیگر: