کلمه جو
صفحه اصلی

بعره

فرهنگ فارسی

( اسم ) واحد بعر یک پشکل .
سر نره ٠ سر نره و حشفه ٠

لغت نامه دهخدا

( بعرة ) بعرة. [ ب َ رَ ] بَعر یکی. ( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ). واحد بَعر و بَعَر، یعنی یک پشکل. ( ناظم الاطباء ). بشک. ج ، ابعار. ( مهذب الاسماء ). سرگین شتر و گوسفند و آهو، بفارسی آنراپشک گویند. ( غیاث ). و رجوع به بعر شود :
نزد مخدوم فضل تو نقص است
پیش مزکوم مشک تو بعره است.
خاقانی.
بعره را ای کنده مغز کنده مخ
زیر بینی بنهی و گویی که اُخ.
خاقانی.
ای قوم سر خار بیابان که کند تیز
وآن بعره بز را که کند گرد بمعبر.
قاآنی.
|| خشم برای خدا. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ).

بعرة. [ ب َ ع َ رَ ] ( ع اِ ) سر نره. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ). سر نره و حشفه. ( ناظم الاطباء ).

بعرة. [ ب َ رَ ] بَعر یکی . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (آنندراج ). واحد بَعر و بَعَر، یعنی یک پشکل . (ناظم الاطباء). بشک . ج ، ابعار. (مهذب الاسماء). سرگین شتر و گوسفند و آهو، بفارسی آنراپشک گویند. (غیاث ). و رجوع به بعر شود :
نزد مخدوم فضل تو نقص است
پیش مزکوم مشک تو بعره است .

خاقانی .


بعره را ای کنده مغز کنده مخ
زیر بینی بنهی و گویی که اُخ .

خاقانی .


ای قوم سر خار بیابان که کند تیز
وآن بعره ٔ بز را که کند گرد بمعبر.

قاآنی .


|| خشم برای خدا. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).

بعرة. [ ب َ ع َ رَ ] (ع اِ) سر نره . (آنندراج ) (منتهی الارب ). سر نره و حشفه . (ناظم الاطباء).



کلمات دیگر: