خود بر کنار دارنده از مناهی
خویشتن رهان
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
خویشتن رهان. [ خوی / خی ت َ رَ ] ( نف مرکب ) خود برکنار دارنده از مناهی. عفاف ورز. باورع :
مجنون که مبصر جهان بود
شهوت کش و خویشتن رهان بود.
مجنون که مبصر جهان بود
شهوت کش و خویشتن رهان بود.
نظامی.
کلمات دیگر: