ماخوذ از تازی بطنه بمعنی سیری و پری شکم از طعام .
بطنت
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
بطنت. [ ب ِ ن َ ] ( ع اِ )بَطْنَة بمعنی سیری و پری شکم از طعام :
کم خورش ، مرد شرفتنت نیست
هرکجا بطنت است فطنت نیست.
بطنة. [ ب َ ن َ] ( ع اِ ) تکبر و فیریدگی. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || سیری و پری شکم از طعام. و منه المثل : البطنة تذهب الفطنه ، و یقال : لیس للبطنة خیر من خمصة تتبعها. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). سیری و پری شکم از طعام. ( آنندراج ). بزرگ شدن شکم از سیری. ( تاج المصادر بیهقی ). شکم بند شدن. ( زوزنی ).
کم خورش ، مرد شرفتنت نیست
هرکجا بطنت است فطنت نیست.
سنایی.
شخصی بود صاحب ذکا و فطنت نه با جهالت و بطنت. ( جهانگشای جوینی ). و رجوع به بطنه شود.بطنة. [ ب َ ن َ] ( ع اِ ) تکبر و فیریدگی. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || سیری و پری شکم از طعام. و منه المثل : البطنة تذهب الفطنه ، و یقال : لیس للبطنة خیر من خمصة تتبعها. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). سیری و پری شکم از طعام. ( آنندراج ). بزرگ شدن شکم از سیری. ( تاج المصادر بیهقی ). شکم بند شدن. ( زوزنی ).
بطنت . [ ب ِ ن َ ] (ع اِ)بَطْنَة بمعنی سیری و پری شکم از طعام :
کم خورش ، مرد شرفتنت نیست
هرکجا بطنت است فطنت نیست .
شخصی بود صاحب ذکا و فطنت نه با جهالت و بطنت . (جهانگشای جوینی ). و رجوع به بطنه شود.
کم خورش ، مرد شرفتنت نیست
هرکجا بطنت است فطنت نیست .
سنایی .
شخصی بود صاحب ذکا و فطنت نه با جهالت و بطنت . (جهانگشای جوینی ). و رجوع به بطنه شود.
کلمات دیگر: