بع
فارسی به انگلیسی
عربی به فارسی
فروختن , داد و ستد کردن , طوافي کردن
فرهنگ فارسی
پریشان ریختن شراب ٠ پریشان ریختن شراب را بع الخمر بعا ٠ یا فزون ریختن آب ٠ یا پیوسته باریدن ابر ٠
لغت نامه دهخدا
بع. [ ب َ ] ( اِ ) بعبع. آواز بره و گوسفند وبز و بزغاله. ( یادداشت مؤلف ). رجوع به بعبع شود.
بع. [ ب َع ع ] ( ع مص ) پریشان ریختن شراب. ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). پریشان ریختن شراب را: بع الخمر بعاً. ( منتهی الارب ). || فزون ریختن آب. ( از اقرب الموارد ). || پیوسته باریدن ابر. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). پیوسته باریدن. بعاع. ( منتهی الارب ). و رجوع به بعاع شود.
بع. [ ب َع ع ] ( ع مص ) پریشان ریختن شراب. ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). پریشان ریختن شراب را: بع الخمر بعاً. ( منتهی الارب ). || فزون ریختن آب. ( از اقرب الموارد ). || پیوسته باریدن ابر. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). پیوسته باریدن. بعاع. ( منتهی الارب ). و رجوع به بعاع شود.
بع. [ ب َ ] (اِ) بعبع. آواز بره و گوسفند وبز و بزغاله . (یادداشت مؤلف ). رجوع به بعبع شود.
بع. [ ب َع ع ] (ع مص ) پریشان ریختن شراب . (ناظم الاطباء) (آنندراج ). پریشان ریختن شراب را: بع الخمر بعاً. (منتهی الارب ). || فزون ریختن آب . (از اقرب الموارد). || پیوسته باریدن ابر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). پیوسته باریدن . بعاع . (منتهی الارب ). و رجوع به بعاع شود.
کلمات دیگر: