کلمه جو
صفحه اصلی

منصرف شدن


مترادف منصرف شدن : ترک کردن، چشم پوشی کردن، صرف نظر کردن ازقصد و میل، انصراف حاصل کردن، برگشتن، عدول کردن

برابر پارسی : چشم پوشیدن، پشیمان شدن، روگرداندن

فارسی به انگلیسی

turn

مترادف و متضاد

ترک کردن، چشم‌پوشی کردن، صرف‌نظر کردن(ازقصد و میل)


انصراف حاصل کردن، برگشتن، عدول کردن


۱. ترک کردن، چشمپوشی کردن، صرفنظر کردن(ازقصد و میل)
۲. انصراف حاصل کردن، برگشتن، عدول کردن


quit (فعل)
تسلیم شدن، منصرف شدن، ول کردن، دست کشیدن از

give up (فعل)
ترک کردن، تسلیم کردن، منصرف شدن، ول کردن، دست برداشتن از

change one's mind (فعل)
منصرف شدن

واژه نامه بختیاریکا

ری کردن واپشت

پیشنهاد کاربران

از پای نشستن: باز ماندن، تسلیم شدن.
( ( همان زمان میان طلب در بستم و از پای ننشستم، . . ) )
( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص ۱۱ ) .

بازماندن از کاری ؛ منصرف شدن از آن. دست کشیدن از آن :
نشاید بماندن از اینکار باز
که پیش است بسیار رنج دراز.
فردوسی.

- گام از چیزی برداشتن ؛ از سر چیزی گذشتن. ازآن طمع بریدن. از آن چشم پوشیدن :
خواهی که رسی به کام بردار دوگام
یک گام ز دنیا و دگر گام از کام
بشنو سخنی نکو ز پیر بسطام
از دانه طمع ببر که رستی از دام.
منسوب به بایزید بسطامی ( از انجمن آرای ناصری ) .


کلمات دیگر: