مترادف منظره : تماشاگاه، چشم انداز، منظر، نظرانداز، نظرگاه، نما
برابر پارسی : چشم انداز، دورنما، دیدگاه
view, sight, landscape, scenery, spectacle, appearance
landscape, outlook, perspective, prospect, scene, scenery, sight, spectacle, view, vista
تماشاگاه، چشمانداز، منظر، نظرانداز، نظرگاه، نما
← دید 2
دقیقی .
ناصرخسرو.
کمال الدین اسماعیل (ایضاً ص 8).
مولوی .
خاقانی .
منظرة. [ م َ ظَ رَ ] (ع مص ) نظر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به نظر شود. || (اِ) جای نگریستن ، خوش آیند باشد یا بدنما. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). هر چیز که بدان بنگرند خوش آیند باشد یا بدنما. (از اقرب الموارد). || جای دیده بان . (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || قومی که به سوی چیزی نگران باشند. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء).گروهی که به سوی چیزی بنگرند. (از اقرب الموارد).
منظرة. [ م ِ ظَ رَ ] (ع اِ) عینک . (ناظم الاطباء).
چشم انداز