منزلگاه
فارسی به انگلیسی
halting - place, goal
abode, home
فارسی به عربی
قبة
مترادف و متضاد
خانقاه، منزل، مسکن، جا، برج، نشیمن، خانه، سرای، اهل خانه، جایگاه، اهل بیت، محل سکنی، منزلگاه
فرهنگ فارسی
( اسم ) جای فرود آمدن منزل : [ هر کجا دیدی آب خورد و گیاه کردی آنجا دو هفته منزلگاه . ] ( هفت پیکر . چا. استانبول ۲۲۷ ) توضیح [ منزل ] خود اسم مکان است و احتیاج به پسوند مکان ندارد ولی در فارسی آنرا به [ گاه ] ( پسوند مکان ) ملحق کننده مقایسه شود با مقامگاه معبد جای .
اقامتگاهی دارای کاشانههای متعدد برای اقامت مسافران و مهمانان و پذیرایی از آنها متـ . هتلآپارتمان
فرهنگ معین
( ~. ) [ ع - فا. ] (اِ. ) جای فرود آمدن ، منزل .
لغت نامه دهخدا
منزلگاه. [ م َ زِ ] ( اِ مرکب ) کاروانسرا و جایی که در آن مسافر منزل می کند. ( ناظم الاطباء ). جایی که مسافران و کاروانیان در آن فرودآیند. منزلگه : بیرون از وی منزلگاه کاروان است. ( حدود العالم ).
ناقه ره می راند بیجا سوی منزلگاه خویش
ساربان در ره حدی می گفت و مجنون می گریست.
- منزلگاه ساختن ؛ منزل کردن. بار و بنه را افکندن اقامت را :
هر کجا خواهد راند چه به دشت و چه به کوه
هر کجا خواهد سازد گذرو منزلگاه.
- منزلگاه ستارگان ؛ برج. ( ترجمان القرآن ).
- منزلگاه کردن ؛ منزلگاه ساختن :
هرکجا دیدی آبخورد و گیاه
کردی آنجا دو هفته منزلگاه.
|| اقامتگاه. مسکن. مأوی :
یکی را خلد منزلگاه باید
یکی را عالم علوی معسکر.
هرکه خواهد تا به منزلگاه وصل او رسد
راه او ناچار بر صفرا و بر سودا بود.
پس مهار اشتر کشیدن در بیابان شرط نیست.
ناقه ره می راند بیجا سوی منزلگاه خویش
ساربان در ره حدی می گفت و مجنون می گریست.
خواجه آصفی ( از آنندراج ).
رجوع به منزلگه شود.- منزلگاه ساختن ؛ منزل کردن. بار و بنه را افکندن اقامت را :
هر کجا خواهد راند چه به دشت و چه به کوه
هر کجا خواهد سازد گذرو منزلگاه.
فرخی.
دارالقرار بر اصفهان انداخت و میخ اقامت آنجا کوفته منزلگاه ساخت. ( ترجمه محاسن اصفهان ص 19 ). رجوع به ترکیب «منزل ساختن » و «منزل کردن » ذیل منزل شود.- منزلگاه ستارگان ؛ برج. ( ترجمان القرآن ).
- منزلگاه کردن ؛ منزلگاه ساختن :
هرکجا دیدی آبخورد و گیاه
کردی آنجا دو هفته منزلگاه.
نظامی.
رجوع به ترکیب «منزلگاه ساختن » و «منزل کردن » ذیل منزل شود.|| اقامتگاه. مسکن. مأوی :
یکی را خلد منزلگاه باید
یکی را عالم علوی معسکر.
عنصری ( دیوان چ دبیرسیاقی ص 41 ).
تا آنجایگه که منزلگاه عفریت بود بر سر کوهی در دهان غاری وطن گرفته بود. ( سندبادنامه ص 319 ). اگر می خواهد به منزلگاه بهایم فرودآید تا هم از ایشان یکی بود. ( اخلاق ناصری ). || جایگاه. مقر. مستقر : هرکه خواهد تا به منزلگاه وصل او رسد
راه او ناچار بر صفرا و بر سودا بود.
امیر معزی ( دیوان چ اقبال ص 153 ).
ور همی دانی که منزلگاه حق جز عرش نیست پس مهار اشتر کشیدن در بیابان شرط نیست.
سنائی ( دیوان چ مصفا ص 400 ).
به همه قدمها به راه او برفتم تا به قدم دل نرفتم به منزلگاه عزت نرسیدم. ( تذکرةالاولیاء عطار ). رجوع به منزل و منزلگه شود.فرهنگ عمید
۱. جای فرود آمدن.
۲. جایی که مسافران در آن فرود آیند، کاروان سرا.
* منزلگاه کردن: (مصدر لازم ) [قدیمی] اقامت کردن: هرکجا دیدی آبخورد و گیاه / کردی آنجا دوهفته منزلگاه (نظامی۴: ۶۹۰ ).
۲. جایی که مسافران در آن فرود آیند، کاروان سرا.
* منزلگاه کردن: (مصدر لازم ) [قدیمی] اقامت کردن: هرکجا دیدی آبخورد و گیاه / کردی آنجا دوهفته منزلگاه (نظامی۴: ۶۹۰ ).
۱. جای فرود آمدن.
۲. جایی که مسافران در آن فرود آیند؛ کاروانسرا.
〈 منزلگاه کردن: (مصدر لازم) [قدیمی] اقامت کردن: ◻︎ هرکجا دیدی آبخورد و گیاه / کردی آنجا دوهفته منزلگاه (نظامی۴: ۶۹۰).
فرهنگستان زبان و ادب
{apartment hotel} [گردشگری و جهانگردی] اقامتگاهی دارای کاشانه های متعدد برای اقامت مسافران و مهمانان و پذیرایی از آنها
متـ . هتل آپارتمان
واژه نامه بختیاریکا
بنشین
کلمات دیگر: