کلمه جو
صفحه اصلی

ملاقات


مترادف ملاقات : بازدید، برخورد، مقابله، تماس، تلاقی، دیدار، رویارویی، سرکشی، لقا

برابر پارسی : دیدار، یکدیگر رادیدن، بهمرسی

فارسی به انگلیسی

meeting, visit, visitation


meeting, interview, visit, visitation

meeting, visit, interview


فارسی به عربی

اجتماع , زیارة

مترادف و متضاد

بازدید، برخورد، مقابله، تماس، برخورد، تلاقی، دیدار، رویارویی، سرکشی، لقا


meeting (اسم)
برخورد، اجتماع، تلاقی، انجمن، مجمع، جماعت، هم ایش، اجماع، ملاقات، جماعت همراهان، میتینگ، جلسه، نشست

encounter (اسم)
تصادف، برخورد، مواجهه، ملاقات، رویارویی

date (اسم)
تاریخ، خرما، زمان، ملاقات، نخل، درخت خرما

فرهنگ فارسی

باکسی روبروشدن، روبروشدن باهم، یکدیگررادیدن، دیدارکردن
۱ - ( مصدر ) روبرو شدن با کسی دیدار کردن کسی را . ۲ - ( اسم ) روبارویی دیدار : [ اکنون من آمده ام تا ما را ملاقات باشد . ] ( مرزبان نامه . چا . ۱ تهران ص ۳ )۹۴ - تطابق مطابقت : [ الا تا بهر قرن یک بار باشد ملاقات نوروز با عید قربان . ] ( وحشی بافقی . چا . امیر کبیر .۲۴۵ ) یا اتفاق ملاقات افتادن .کسی را دیدار کردن : [ نظام الملک بر عقب او بیامد فریقین را بملاذ گرد میان اخلاط و ارز روم اتفاق ملاقات افتاد . ] ( سلجوقنامه ظهیری . چا . خاور .۲۴ )

فرهنگ معین

(مُ ) [ ع . ملاقاة ] (مص م . ) دیدن ، دیدار کردن .

لغت نامه دهخدا

ملاقات . [ م ُ ] (ع اِمص ) مأخوذ از تازی ، دیدن و دیدارو رویارویی و مقابله و دوچارشدگی . (ناظم الاطباء). ملاقاة : این احمد رافع را با عبدالجبارخوجانی دوستی بود بی ممالحتی و ملاقاتی که میان ایشان بوده بود. (قابوسنامه ). این خبر اشارت است به ملاقات دل با حق و معارضه ٔ سر با غیب . (کشف الاسرار ج 3 ص 641).
به خدایی که دست قدرت او
ناوک مجری قدر فکند...
کز ملاقات مردک جاهل
بیخ شادی ز جان و دل بکند.

انوری (دیوان چ مدرس رضوی ج 2 ص 620).


رایت میمون او وقت ملاقات خصم
بر ظفر آموخته چون علم کاویان .

خاقانی .


با این همه هیچ سختی مرا چون آرزوی ملاقات دیدار تو نبود. (مرزبان نامه چ قزوینی ص 29). صدای اصطکاک صخرتین هنگام ملاقات ایشان از بسیط این عرصه ٔ مسدس در محیط گنبد اطلس افتاد. (مرزبان نامه ایضاً ص 212). مارا این همه رنج و محنت از یک روزه ملاقات عقاب است . (مرزبان نامه ایضاً ص 268).
بر طور چو موسی شو بر چرخ چو عیسی شو
در جنت اعلی شو آنگه به ملاقات آ.

مولوی (کلیات شمس چ امیرکبیر ص 12).


گاهم به ملائکه ملاقات
باشد به مقام لا و الا.

مولوی (ایضاًص 40).


مردم به دوست محتاج بود در همه ٔ احوال اما در حال رخا جهت احتیاج به ملاقات و معاونت ایشان و... (اخلاق ناصری ). اولی آنکه ساعتی با همدیگر نشسته عهد ملاقات تازه گردانیم . (تاریخ غازان ص 66). محب صادق هر وقت که فرصت سعادت ملاقات ... با محبوب خود بیابد... غایت امانی و نهایت کامرانی خود شناسد. (مصباح الهدایه چ همایی ص 326). و رجوع به ملاقاة شود.
- اتفاق ملاقات افتادن ؛ یکدیگر را دیدن . دیدار کردن . برخوردکردن به یکدیگر : نظام الملک بر عقب او بیامد، فریقین را به ملاذگرد میان اخلاط و ارزروم اتفاق ملاقات افتاد. (سلجوقنامه ٔ ظهیری ص 24). روزگاری برآمد که اتفاق ملاقات نیفتاد (گلستان ). از جانبین اتفاق ملاقات افتاد ویکدیگر را پرسیدند و گفتند... (تاریخ غازان ص 62).
- ملاقات کردن ؛ دیدار کردن . دیدن . باهم روبروشدن . به هم برخوردن :
از بس که آتش شوق دل را سبک عنان کرد
با تیر او ملاقات در خانه ٔ کمان کرد.

عظیماپورمولاقیدی (از آنندراج ).


|| برخورد. تماس :
وز ملاقات صبا روی غدیر
راست چون آژده ٔ سوهان است .

انوری .


|| تقارن . مقارنت :
الا تا به هر قرن یک بار باشد
ملاقات نوروز با عید قربان .

وحشی (دیوان چ امیرکبیر ص 254).



ملاقات. [ م ُ ] ( ع اِمص ) مأخوذ از تازی ، دیدن و دیدارو رویارویی و مقابله و دوچارشدگی. ( ناظم الاطباء ). ملاقاة : این احمد رافع را با عبدالجبارخوجانی دوستی بود بی ممالحتی و ملاقاتی که میان ایشان بوده بود. ( قابوسنامه ). این خبر اشارت است به ملاقات دل با حق و معارضه سر با غیب. ( کشف الاسرار ج 3 ص 641 ).
به خدایی که دست قدرت او
ناوک مجری قدر فکند...
کز ملاقات مردک جاهل
بیخ شادی ز جان و دل بکند.
انوری ( دیوان چ مدرس رضوی ج 2 ص 620 ).
رایت میمون او وقت ملاقات خصم
بر ظفر آموخته چون علم کاویان.
خاقانی.
با این همه هیچ سختی مرا چون آرزوی ملاقات دیدار تو نبود. ( مرزبان نامه چ قزوینی ص 29 ). صدای اصطکاک صخرتین هنگام ملاقات ایشان از بسیط این عرصه مسدس در محیط گنبد اطلس افتاد. ( مرزبان نامه ایضاً ص 212 ). مارا این همه رنج و محنت از یک روزه ملاقات عقاب است. ( مرزبان نامه ایضاً ص 268 ).
بر طور چو موسی شو بر چرخ چو عیسی شو
در جنت اعلی شو آنگه به ملاقات آ.
مولوی ( کلیات شمس چ امیرکبیر ص 12 ).
گاهم به ملائکه ملاقات
باشد به مقام لا و الا.
مولوی ( ایضاًص 40 ).
مردم به دوست محتاج بود در همه احوال اما در حال رخا جهت احتیاج به ملاقات و معاونت ایشان و... ( اخلاق ناصری ). اولی آنکه ساعتی با همدیگر نشسته عهد ملاقات تازه گردانیم. ( تاریخ غازان ص 66 ). محب صادق هر وقت که فرصت سعادت ملاقات... با محبوب خود بیابد... غایت امانی و نهایت کامرانی خود شناسد. ( مصباح الهدایه چ همایی ص 326 ). و رجوع به ملاقاة شود.
- اتفاق ملاقات افتادن ؛ یکدیگر را دیدن. دیدار کردن. برخوردکردن به یکدیگر : نظام الملک بر عقب او بیامد، فریقین را به ملاذگرد میان اخلاط و ارزروم اتفاق ملاقات افتاد. ( سلجوقنامه ظهیری ص 24 ). روزگاری برآمد که اتفاق ملاقات نیفتاد ( گلستان ). از جانبین اتفاق ملاقات افتاد ویکدیگر را پرسیدند و گفتند... ( تاریخ غازان ص 62 ).
- ملاقات کردن ؛ دیدار کردن. دیدن. باهم روبروشدن. به هم برخوردن :
از بس که آتش شوق دل را سبک عنان کرد
با تیر او ملاقات در خانه کمان کرد.
عظیماپورمولاقیدی ( از آنندراج ).
|| برخورد. تماس :
وز ملاقات صبا روی غدیر
راست چون آژده سوهان است.

فرهنگ عمید

با کسی روبه رو شدن و یکدیگر را دیدن.

دانشنامه عمومی

ملاقات ممکن است به موارد زیر مربوط باشد:
جلسه به یک روند یا عملی گفته می شود که دور هم جمع شدن را برای ایجاد یک محفل شامل می شود.
ملاقات (آلبوم موسیقی)، نام آلبومی از لورینا مک کنیت
ملاقات (نمایش نامه)، نمایش نامه ای از فریدریش دورنمات
ملاقات (فیلم ۱۳۶۵)، فیلمی به کارگردانی خسرو معصومی
ملاقات (فیلم ۱۳۸۹)، فیلمی به کارگردانی عباس رافعی

فرهنگ فارسی ساره

هم دیدار


واژه نامه بختیاریکا

بیناهش؛ هم بینی؛ یَک بینی

پیشنهاد کاربران

دیدوبازدید کردن از اقوام

بار ملاقات دادن= اجازهٔ ملاقات دادن ، اذن ملاقات دادن

سروقت. [ س َ رِ / س َرْ وَ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) سراغ. جستجو. پرسش. دیدار. ملاقات :
دو دوست یک نفس از غم کجا برآسودند
که آسمان به سروقتشان دواسبه نتاخت.
سعدی.
بسی نیز بودی که دامن کشان
به سروقت من آمدندی خوشان.
نزاری قهستانی.
جمعی از اوباش اردبیل. . . به سروقت امیر قطب الدین رسیدند و آواز ناله آن جناب را شنیدند. ( حبیب السیر ج 3 جزء 4 ص 324 ) . || سرمنزل. جایگاه. منزل :
به سروقتشان خلق کی ره برند
که چون آب حیوان به ظلمت درند.
سعدی.
برغبت بکش بار هر جاهلی
که افتی به سروقت صاحبدلی.
سعدی.


کلمات دیگر: