کلمه جو
صفحه اصلی

گرد مه

فرهنگ فارسی

( اسم ) گردماه : بارخی رخشان چون گردمهی بر فلکی بر سماوات علی بر شده زیشان لهبی . ( منوچهری )

لغت نامه دهخدا

گردمه. [ گ ِ م َه ْ ] ( اِ مرکب ) مخفف گردماه. گردماه. ماه تمام. بدر :
با رخی رخشان چون گردمهی بر فلکی
بر سماوات عُلی برشده زیشان لهبی.
منوچهری.
رجوع به گردماه شود.


کلمات دیگر: