کلمه جو
صفحه اصلی

قایم ریختن

فرهنگ فارسی

کنایه از عاجز آمدن و جنگ نا کردن باشد

کنایه از عاجز ماندن و جنگ ناکردن باشد

لغت نامه دهخدا

قایم ریختن. [ ی ِ ت َ ] ( مص مرکب ) کنایه از عاجز آمدن و جنگ ناکردن باشد. ( برهان ).
- به قایم ریختن ؛ کنایه از زبون شدن :
که ایرانی از رومی بیشی خورد
به قایم کجا ریزد اندر نبرد.
نظامی.
( شرفنامه چ وحید ص 109 و 114 ).
چو شاهنشه ز بازی های ایام
به قایم ریخت با شمشیر بهرام.
نظامی.

قائم ریختن. [ ءِ ت َ ] ( مص مرکب ) کنایه از عاجز آمدن و جنگ ناکردن باشد. ( برهان ).


کلمات دیگر: