کلمه جو
صفحه اصلی

لبخه

فرهنگ فارسی

درختی است بزرگ شبیه درخت چنار .

لغت نامه دهخدا

( لبخة ) لبخة. [ ل َ ب َ خ َ ] ( اِ ) درختی است بزرگ شبیه درخت چنار، بارش کوچک و سبز شبیه خرما شیرین اما ناخوش بوی و مزه ٔبرگش مایل به درازی ، چوبش را اگر کسی بشکند و بوی کند خون از بینی او جاری گردد. دو تخمه آن را چون باهم منضم کنند هر دو التیام پذیرد و یک گردد. و عن اباقل الحضرمی : قال بلغنی ان نبیاً شکی الی اﷲ تعالی الحفر فی اسنانه فاوحی الیه ان کل اللبخ. قیل کان سماً بفارس فنقل الی مصر فزالت سمیته. ( منتهی الارب ).

لبخة. [ ل َ ب َ خ َ ] (اِ) درختی است بزرگ شبیه درخت چنار، بارش کوچک و سبز شبیه خرما شیرین اما ناخوش بوی و مزه ٔبرگش مایل به درازی ، چوبش را اگر کسی بشکند و بوی کند خون از بینی او جاری گردد. دو تخمه ٔ آن را چون باهم منضم کنند هر دو التیام پذیرد و یک گردد. و عن اباقل الحضرمی : قال بلغنی ان نبیاً شکی الی اﷲ تعالی الحفر فی اسنانه فاوحی الیه ان کل اللبخ . قیل کان سماً بفارس فنقل الی مصر فزالت سمیته . (منتهی الارب ).



کلمات دیگر: