to hide, to secure, to make fast
قایم کردن
فارسی به انگلیسی
conceal, hide
مترادف و متضاد
محکم کردن، شرط بندی کردن، بچوب یا بمیخ بستن، قائم کردن، شهرت خود رابخطر انداختن، پول در قمار گذاشتن
فرهنگ فارسی
نصب کردن بپا داشتن
۱ - نصب کردن بپا داشتن افراشتن ۲ - محکم کردن ۳ - پنهان ماندن .
لغت نامه دهخدا
قایم کردن. [ ی ِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) پنهان کردن : قایم نکنی ،پنهان نکنی. ( آنندراج ). قایم شده در اطاق یعنی در کمره پنهان گشت. ( آنندراج ). || محکم کردن.
قائم کردن. [ءِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) نصب کردن. بپا داشتن. افراشته کردن. ثابت و پایدار و برقرار نمودن. || پنهان کردن. ( ناظم الاطباء ). غائم کردن. قایم کردن.
واژه نامه بختیاریکا
نُهادن زیر زُو
کلمات دیگر: