( صفت ) مونث غریزی : حرارت غریزیه .
غریزیه
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
غریزیة. [ غ َ زی ی َ ] (ع ص نسبی ) تأنیث غریزی . رجوع به غریزی شود.
- حرارت غریزیة ؛ حرارت طبیعی . (ناظم الاطباء). رجوع به حرارت شود.
( غریزیة ) غریزیة. [ غ َ زی ی َ ] ( ع ص نسبی ) تأنیث غریزی. رجوع به غریزی شود.
- حرارت غریزیة ؛ حرارت طبیعی. ( ناظم الاطباء ). رجوع به حرارت شود.
- حرارت غریزیة ؛ حرارت طبیعی. ( ناظم الاطباء ). رجوع به حرارت شود.
کلمات دیگر: