معنی: زیبا روی، کسی که دارای چهره پرگوشت باشد، ام کلثوم نام دختر پیامبر اسلام ( ص )، پرگوشت رخسار بی ترش رویی، دارای گونه و چهره ی پر گوشت، ( به مجاز ) زیبا چهره، ( در اعلام ) ام کلثوم نام دختر رسول اکرم ( ص )، نام یکی از دختران حضرا علی ( ع )
کلثوم
فرهنگ اسم ها
معنی: زیبا روی، کسی که دارای چهره پرگوشت باشد، ام کلثوم نام دختر پیامبر اسلام ( ص )، پرگوشت رخسار بی ترش رویی، دارای گونه و چهره ی پر گوشت، ( به مجاز ) زیبا چهره، ( در اعلام ) ام کلثوم نام دختر رسول اکرم ( ص )، نام یکی از دختران حضرا علی ( ع )
(تلفظ: kolsum) (عربی) پرگوشت رخسار بیترشرویی ، دارای گونه و چهرهی پر گوشت ؛ (به مجاز) زیبا چهره ؛ (در اعلام) ام کلثوم نام دختر رسول اکرم (ص) .
فرهنگ فارسی
۱ - ( صفت ) پر گوشت رخسار بی ترش رویی . ۲ - نامی است از نامها ی زنان .
فرهنگ معین
لغت نامه دهخدا
کلثوم. [ ک ُ ] ( اِخ ) ابن عمروبن ایوب التغلبی ، مکنی به ابوعمرو معروف به عتابی ( متوفی به سال 220 هَ ق ). کاتبی نیکو ترسل و شاعری خوش بیان و پیرو سبک نابغه بوده است. وی از مردم شام است و نسبش به عمروبن کلثوم شاعر می پیوندد. مدتی در قنسرین اقامت گزید و آنگاه در بغداد ساکن شد و هارون الرشید و دیگران را مدح کرد. و چون متهم به زندقه شد و رشیداو را طلب کرد، به یمن گریخت و به سعی فضل بن یحیی برمکی ، هارون وی را امان داد و چون بازگشت به دستگاه برامکه اختصاص یافت و سپس به طاهربن حسین پیوست و کتابهایی تصنیف کرد که از جمله آنهاست : فنون الحکم ، الاَّداب ، الخیل ، الاجواد و الالفاظ. ( از اعلام زرکلی ). کاتب برامکه و شاعر معروف عرب از بنی تغلب. یحیی بن الحسن گوید: امیر ایرانی نژاد طاهربن الحسین در رقه بر کنار برکه ای فرود آمده بود و من در خدمت او بودم. یکی از غلامان امیر را خواندم و با او به پارسی چیزی می گفتم. کلثوم در این وقت پیش ما آمد و با لهجه شیرین و فصیح پارسی با ما تکلم آغاز کرد، من از استادی او در این زبان شگفتی کردم و پرسیدم : این پارسی فصیح راکجا فرا گرفته ای ؟ گفت : «سه کرت به خراسان شدم کتب نفیس فارسی که از بنه یزد گرد سوم به شهر مرو بر جای مانده و در مخزنی محفوظ بود نوشتم و گاه بازگشت به عراق چون ده فرسنگ از نیشابور گذشتم و به روستای ذو دررسیدم و در این وقت به یاد آوردم که مطالب مفید چندی از کتب مزبور را نسخه نگرفته ام ، بار دیگر از آنجابه مرو بازگشتم و چند ماه دیگر نیز بدان شهر ببودم و آن کار را بپایان بردم » گفتم : «ای ابا عمرو از چه این رنج سفر دراز خراسان و آمد و شد بدانجا و تعب مطالعه و استنساخ کتب فارسی بر خود هموار می کردی ؟» در پاسخ گفت : «مگر معانی در غیر کتابهای فارسی یافت می شود؟». ( ضحی الاسلام امین احمد مصری ، یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). و رجوع به الوزراء و الکتاب ص 185 و 211 و معجم الادباء ص 212 ج 6 و الموشح ص 271، 278، 285، 293، 295 و البیان والتبیین و فهرست ابن الندیم ص 175 شود.
کلثوم . [ ک ُ ] (اِخ ) ابن عمروبن ایوب التغلبی ، مکنی به ابوعمرو معروف به عتابی (متوفی به سال 220 هَ ق ). کاتبی نیکو ترسل و شاعری خوش بیان و پیرو سبک نابغه بوده است . وی از مردم شام است و نسبش به عمروبن کلثوم شاعر می پیوندد. مدتی در قنسرین اقامت گزید و آنگاه در بغداد ساکن شد و هارون الرشید و دیگران را مدح کرد. و چون متهم به زندقه شد و رشیداو را طلب کرد، به یمن گریخت و به سعی فضل بن یحیی برمکی ، هارون وی را امان داد و چون بازگشت به دستگاه برامکه اختصاص یافت و سپس به طاهربن حسین پیوست و کتابهایی تصنیف کرد که از جمله آنهاست : فنون الحکم ، الاَّداب ، الخیل ، الاجواد و الالفاظ. (از اعلام زرکلی ). کاتب برامکه و شاعر معروف عرب از بنی تغلب . یحیی بن الحسن گوید: امیر ایرانی نژاد طاهربن الحسین در رقه بر کنار برکه ای فرود آمده بود و من در خدمت او بودم . یکی از غلامان امیر را خواندم و با او به پارسی چیزی می گفتم . کلثوم در این وقت پیش ما آمد و با لهجه ٔ شیرین و فصیح پارسی با ما تکلم آغاز کرد، من از استادی او در این زبان شگفتی کردم و پرسیدم : این پارسی فصیح راکجا فرا گرفته ای ؟ گفت : «سه کرت به خراسان شدم کتب نفیس فارسی که از بنه ٔ یزد گرد سوم به شهر مرو بر جای مانده و در مخزنی محفوظ بود نوشتم و گاه بازگشت به عراق چون ده فرسنگ از نیشابور گذشتم و به روستای ذو دررسیدم و در این وقت به یاد آوردم که مطالب مفید چندی از کتب مزبور را نسخه نگرفته ام ، بار دیگر از آنجابه مرو بازگشتم و چند ماه دیگر نیز بدان شهر ببودم و آن کار را بپایان بردم » گفتم : «ای ابا عمرو از چه این رنج سفر دراز خراسان و آمد و شد بدانجا و تعب مطالعه و استنساخ کتب فارسی بر خود هموار می کردی ؟» در پاسخ گفت : «مگر معانی در غیر کتابهای فارسی یافت می شود؟». (ضحی الاسلام امین احمد مصری ، یادداشت بخط مرحوم دهخدا). و رجوع به الوزراء و الکتاب ص 185 و 211 و معجم الادباء ص 212 ج 6 و الموشح ص 271، 278، 285، 293، 295 و البیان والتبیین و فهرست ابن الندیم ص 175 شود.
کلثوم . [ ک ُ ] (ع ص ، اِ) مرد پرگوشت رخسار نیکوروی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). آنکه دو گونه و چهره ٔ او پرگوشت باشد. (از اقرب الموارد). پرگوشت رخسار بی ترش رویی . (فرهنگ فارسی معین ). || پیل یاپیل بزرگ . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). فیل و گویند زندبیل . (از اقرب الموارد). ژنده پیل . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || حریر پاره ٔ سر درفش . (منتهی الارب )(آنندراج ) (از اقرب الموارد). حریر پاره ای که بر سردرفش بندند. (ناظم الاطباء). || از اعلام است . (ناظم الاطباء). نامی است از نامهای زنان . (فرهنگ فارسی معین ). در عربی نامی از نامهای مردان ، در فارسی نامی از زنان است (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
پیشنهاد کاربران
زیبا جذاب
خوش خنده
گونه ی پرگوشت
ریشهی کلثوم عربی
رخسار بی ترش روی
kolsum
بدانیم که در بین عرب ها زنی که لاغر نباشد محبوب تر است
رخساری بدون اخم و ترش رویی
خنده روی و مهربان
در هنگام تبسم گونه های انسان بیرون زده و بیشتر نمایان یا اصطلاحا گوشت آلود یا تپل جلوه میکند
دختری با روحیات پسرانه و اخلاقی متفاوت .
کلا خدا کلثوم ها رو متفاوت افریده
حسین و حسن. . . . . تکید خدایش دوستتون دارم کلثوما❤😘
دختر دوم امام علی دعلیه السلام این نام را داشتند
به معنای زیبا و تپل است